بیماری مهلک شمار را
مراض
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مراض . [م َ ] (ع اِ) صلابتی که در اسفل زمین نرم باشد که آب را گیرد. ج ، مرائض و مراضات . (منتهی الارب ). || ج ِ مریضة. (متن اللغة). رجوع به مریضه شود. || ج ِ مریض . (ناظم الاطباء). رجوع به مریض شود.
مراض . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مریض . (منتهی الارب ). رجوع به مریض شود.
مراض . [ م ُ ] (ع اِ) بیماری ای است مهلک ثمار را. (منتهی الارب ). مرضی است که در میوه ها افتد و آنها را تباه کند. (از متن اللغة). آفتی که تباه کننده است میوه ها را. (ناظم الاطباء).
مراض. [م َ ] ( ع اِ ) صلابتی که در اسفل زمین نرم باشد که آب را گیرد. ج ، مرائض و مراضات. ( منتهی الارب ). || ج ِ مریضة. ( متن اللغة ). رجوع به مریضه شود. || ج ِ مریض. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مریض شود.
مراض. [ م ُ ] ( ع اِ ) بیماری ای است مهلک ثمار را. ( منتهی الارب ). مرضی است که در میوه ها افتد و آنها را تباه کند. ( از متن اللغة ). آفتی که تباه کننده است میوه ها را. ( ناظم الاطباء ).
مراض. [ م ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مریض. ( منتهی الارب ). رجوع به مریض شود.
مراض. [ م ُ ] ( ع اِ ) بیماری ای است مهلک ثمار را. ( منتهی الارب ). مرضی است که در میوه ها افتد و آنها را تباه کند. ( از متن اللغة ). آفتی که تباه کننده است میوه ها را. ( ناظم الاطباء ).
مراض. [ م ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مریض. ( منتهی الارب ). رجوع به مریض شود.
کلمات دیگر: