کلمه جو
صفحه اصلی

دور تاب

فارسی به انگلیسی

radial


فرهنگ فارسی

دور تابش . که تا مسافتی دور بتابد .

لغت نامه دهخدا

دورتاب. ( نف مرکب ) دورتابش. که تا مسافتی دور بتابد. که نور و تابش آن تا دور جای برسد. ( یادداشت مؤلف ) :
مشعل ماه از رخ او نوریاب
شعله مهر رخ او دورتاب.
کاتبی شیرازی.


کلمات دیگر: