( مصدر ) عارض شدن عطسه
عطسه دادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عطسه دادن. [ ع َ س َ / س ِ دَ ] ( مص مرکب ) عارض شدن و پدید گشتن عطسه و زفرافیدن. ( ناظم الاطباء ). عطسه کردن. عطسه زدن. عَطس. عُطاس. کداس. کدسة. کدسان. ( از منتهی الارب ) :
شاخ چو آدم ز باد زنده شد و عطسه داد
فاخته الحمد خواند گفت که جاوید مان.
عطسه خونین دهد بینی شیران ز شم.
به اقبال شه عطسه ای داد و رست.
شاخ چو آدم ز باد زنده شد و عطسه داد
فاخته الحمد خواند گفت که جاوید مان.
خاقانی.
از جگر جیش خان خاک زند جوش خون عطسه خونین دهد بینی شیران ز شم.
خاقانی.
که آن مهربان ماه خسروپرست به اقبال شه عطسه ای داد و رست.
نظامی.
کلمات دیگر: