کلمه جو
صفحه اصلی

شرماء

لغت نامه دهخدا

شرماء. [ ش َ ] ( ع ص ) زنی که هردو شرمش یکی شده باشد. زن مفضاة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مفضاة شود. || زن کفته بینی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شرماء.[ ش َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

شرماء. [ ش َ ] (ع ص ) زنی که هردو شرمش یکی شده باشد. زن مفضاة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مفضاة شود. || زن کفته بینی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


شرماء.[ ش َ ] (اِخ ) موضعی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: