کلمه جو
صفحه اصلی

عظ

عربی به فارسی

نتيجه اخلا قي گرفتن از , اخلا قي کردن , موعظه کردن , وعظ کردن , سخنراني مذهبي کردن , نصيحت کردن


فرهنگ فارسی

نعت است از عظا

لغت نامه دهخدا

عظ. [ ع َظظ ] ( ع مص ) سختی رسانیدن حرب کسی را. ( از منتهی الارب ): عظّته الحرب ؛ مانند عَض است ، و گویند عض ، در مورد گزیدن و زیان رساندن به دندان است و عظ در غیردندان. ( از اقرب الموارد ). || بر زمین چسفانیدن کسی را. ( از منتهی الارب ): عظّ فلاناًبالارض ؛ او را بر زمین چسباند. ( از اقرب الموارد ).

عظ. [ ع َ ظِن ْ ] ( ع ص ) نعت است از عَظا. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عظا و عظی شود.

عظ. [ ع َ ظِن ْ ] (ع ص ) نعت است از عَظا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عظا و عظی شود.


عظ. [ ع َظظ ] (ع مص ) سختی رسانیدن حرب کسی را. (از منتهی الارب ): عظّته الحرب ؛ مانند عَض ّ است ، و گویند عض ، در مورد گزیدن و زیان رساندن به دندان است و عظ در غیردندان . (از اقرب الموارد). || بر زمین چسفانیدن کسی را. (از منتهی الارب ): عظّ فلاناًبالارض ؛ او را بر زمین چسباند. (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: