کلمه جو
صفحه اصلی

فسحم

لغت نامه دهخدا

فسحم. [ ف ُ ح ُ ] ( اِخ ) نام چند زن صحابی است. ( از منتهی الارب ).

فسحم. [ ف ُ ح ُ ] ( ع ص ) مرد فراخ سینه. ( منتهی الارب ). واسعالصدر. ( اقرب الموارد ). || مکان فسحم ؛ جای فراخ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به فسح شود. || ( اِ ) سر نره. ( منتهی الارب ).

فسحم . [ ف ُ ح ُ ] (اِخ ) نام چند زن صحابی است . (از منتهی الارب ).


فسحم . [ ف ُ ح ُ ] (ع ص ) مرد فراخ سینه . (منتهی الارب ). واسعالصدر. (اقرب الموارد). || مکان فسحم ؛ جای فراخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فسح شود. || (اِ) سر نره . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: