صکم. [ ص َ ] ( ع مص ) زدن کسی را و راندن. || گرفتن اسب لگام را بدندان و دراز کردن گردن را. || صکمه صواکم ُ الدهر؛ یعنی رسید او را سختیهای زمانه. ( منتهی الارب ).
صکم. [ ص ُک ْ ک َ ] ( ع اِ ) سپل شتر و مانند آن. ( منتهی الارب ).
صکم. [ ص ُک ْ ک َ ] ( ع اِ ) سپل شتر و مانند آن. ( منتهی الارب ).