کلمه جو
صفحه اصلی

صیحان

لغت نامه دهخدا

صیحان. [ ص َ ] ( ع اِ ) آواز بلند حسب طاقت. ( منتهی الارب ). || ( مص ) آواز کردن. ( منتهی الارب ). بانگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

صیحان. [ ص َ ی َ ] ( ع مص ) بالیدن و دراز شدن خرمابن. ( منتهی الارب ). || به انتها رسیدن بالیدگی عنقود و برآمدن از غلاف خود و دراز شدن با نازکی. || ندا دادن به کسی. || ترسیدن. بیمناک شدن. || هلاک گشتن. ( منتهی الارب ).

صیحان . [ ص َ ] (ع اِ) آواز بلند حسب طاقت . (منتهی الارب ). || (مص ) آواز کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ).


صیحان . [ ص َ ی َ ] (ع مص ) بالیدن و دراز شدن خرمابن . (منتهی الارب ). || به انتها رسیدن بالیدگی عنقود و برآمدن از غلاف خود و دراز شدن با نازکی . || ندا دادن به کسی . || ترسیدن . بیمناک شدن . || هلاک گشتن . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: