کلمه جو
صفحه اصلی

شرطونیه

لغت نامه دهخدا

( شرطونیة ) شرطونیة. [ ش َ نی ی َ ]( معرب ، اِمص ) شرطنه. کسی را به مرتبه کشیش ترقی دادن و آن چنان است که اسقف با اجرای مراسمی دست خود را بر آن کس گذارد و این کلمه معرب خرتونیا یونانی است و در نزد مسیحیان مصطلح است. ( از اقرب الموارد ).

شرطونیة. [ ش َ نی ی َ ](معرب ، اِمص ) شرطنه . کسی را به مرتبه ٔ کشیش ترقی دادن و آن چنان است که اسقف با اجرای مراسمی دست خود را بر آن کس گذارد و این کلمه معرب خرتونیا یونانی است و در نزد مسیحیان مصطلح است . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: