کلمه جو
صفحه اصلی

عظاظ

لغت نامه دهخدا

عظاظ. [ ع ِ ] (ع اِ) دشنام آشکار. || شدت مشقت . || سختی جنگ . (از منتهی الارب ). مُعاظّة. رجوع به معاظة شود.


عظاظ. [ ع ِ ] ( ع مص ) همدیگر را گزیدن. ( منتهی الارب ). به معنی عضاض است. ( از اقرب الموارد ). || با هم سختی کردن. ( منتهی الارب ). سخت گردیدن در جنگ : عاظّ القوم ؛ در جنگ سخت شدند و بسختی جنگیدند. ( از اقرب الموارد ). مُعاظّة. و رجوع به معاظة شود.

عظاظ. [ ع ِ ] ( ع اِ ) دشنام آشکار. || شدت مشقت. || سختی جنگ. ( از منتهی الارب ). مُعاظّة. رجوع به معاظة شود.

عظاظ. [ ع ِ ] (ع مص ) همدیگر را گزیدن . (منتهی الارب ). به معنی عضاض است . (از اقرب الموارد). || با هم سختی کردن . (منتهی الارب ). سخت گردیدن در جنگ : عاظّ القوم ؛ در جنگ سخت شدند و بسختی جنگیدند. (از اقرب الموارد). مُعاظّة. و رجوع به معاظة شود.



کلمات دیگر: