غویله. [ غ ُ وِ ل ِ ]( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بلوک شاخه و بند بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36هزارگزی خاوری اهواز و 7هزارگزی جنوب فرعی رامهرمز به اهواز واقع است. دشت و گرمسیر است. سکنه آن 280 تن است که به فارسی و عربی تکلم می کنند. آب آن از رودخانه کوپال است. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان آن از طایفه کعبی شادگان اند و به قشلاق میروند. این آبادی امامزاده ای به نام سیدطعمه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
غویله
لغت نامه دهخدا
غویله. [ غ ُ وِ ل ِ ]( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بلوک شاخه و بند بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36هزارگزی خاوری اهواز و 7هزارگزی جنوب فرعی رامهرمز به اهواز واقع است. دشت و گرمسیر است. سکنه آن 280 تن است که به فارسی و عربی تکلم می کنند. آب آن از رودخانه کوپال است. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان آن از طایفه کعبی شادگان اند و به قشلاق میروند. این آبادی امامزاده ای به نام سیدطعمه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
غویله . [ غ ُ وِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میربچه رامهرمز شهرستان اهواز که در 8هزارگزی باختری رامهرمز و 8هزارگزی جنوب شوسه ٔ رامهرمز به هفتگل واقعاست . دشت و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 150 تن است که فارسی زبانند. آب آن از چشمه ٔ غویله تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنان آن از طایفه ٔ آل ابوخمیس اند. این آبادی از محلهای بند شیخ منصور، بند محسن و بند عبداﷲ تشکیل شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
غویله . [ غ ُ وِ ل ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان باوی بلوک شاخه و بند بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36هزارگزی خاوری اهواز و 7هزارگزی جنوب فرعی رامهرمز به اهواز واقع است . دشت و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 280 تن است که به فارسی و عربی تکلم می کنند. آب آن از رودخانه ٔ کوپال است . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنان آن از طایفه ٔ کعبی شادگان اند و به قشلاق میروند. این آبادی امامزاده ای به نام سیدطعمه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).