صوی . [ ص ُ وا ] (ع اِ) ج ِ صُوَّة. رجوع بدان کلمه شود.
صوی
لغت نامه دهخدا
صوی . [ ص ُ وی ی ] (ع مص ) خشک گردیدن نخله . || خشک گردیدن شیر گوسفند. || قوی و توانا گردیدن . (منتهی الارب ).
صوی. [ ص ُ وا ] ( ع اِ ) ج ِ صُوَّة. رجوع بدان کلمه شود.
صوی. [ ص ُ وا ] ( ع اِ ) اطراف. اخذه بصواه ؛ یعنی گرفت او را بهمه اطراف وی. ( منتهی الارب ).
صوی. [ ص ُ وی ی ] ( ع مص ) خشک گردیدن نخله. || خشک گردیدن شیر گوسفند. || قوی و توانا گردیدن. ( منتهی الارب ).
صوی. [ ص ُ وَی ی ] ( ع اِ ) پرنده ای است که مار از آواز آن میگریزد: تخاف من صویه ؛ ای صوته. || تپه ای از شن در کنار دریا که باد آنرا توده کرده باشد. || آواز تگرگ. || ( مص ) بانگ کردن سگ و روباه. ( دزی ).
صوی. [ ص ُ وِ ] ( ع اِ ) قسمی گیاه که بدان چیزها چسبانند. ( یادداشت بخط مؤلف ).
صوی. [ ص ُ وا ] ( ع اِ ) اطراف. اخذه بصواه ؛ یعنی گرفت او را بهمه اطراف وی. ( منتهی الارب ).
صوی. [ ص ُ وی ی ] ( ع مص ) خشک گردیدن نخله. || خشک گردیدن شیر گوسفند. || قوی و توانا گردیدن. ( منتهی الارب ).
صوی. [ ص ُ وَی ی ] ( ع اِ ) پرنده ای است که مار از آواز آن میگریزد: تخاف من صویه ؛ ای صوته. || تپه ای از شن در کنار دریا که باد آنرا توده کرده باشد. || آواز تگرگ. || ( مص ) بانگ کردن سگ و روباه. ( دزی ).
صوی. [ ص ُ وِ ] ( ع اِ ) قسمی گیاه که بدان چیزها چسبانند. ( یادداشت بخط مؤلف ).
صوی . [ ص ُ وَی ی ] (ع اِ) پرنده ای است که مار از آواز آن میگریزد: تخاف من صویه ؛ ای صوته . || تپه ای از شن در کنار دریا که باد آنرا توده کرده باشد. || آواز تگرگ . || (مص ) بانگ کردن سگ و روباه . (دزی ).
صوی . [ ص ُ وِ ] (ع اِ) قسمی گیاه که بدان چیزها چسبانند. (یادداشت بخط مؤلف ).
صوی . [ ص ُ وا ] (ع اِ) اطراف . اخذه بصواه ؛ یعنی گرفت او را بهمه ٔ اطراف وی . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: