کلمه جو
صفحه اصلی

غوربند

لغت نامه دهخدا

غوربند. [ ب َ ] (اِخ ) نام بلده ای است در کوهستانات کابل ، به چهارمنزلی شهر. اقسام میوه های سردسیری خوب دارد. و بجهت برودت چنار در آنجا سبز نشود،اهالی آن افاغنه و فارسی زبانند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). سلسله جبالی نیز به همین نام در شمال کابل هست . رجوع به ماده ٔ بعدی و تاریخ شاهی صص 316-321 شود.


غوربند. [ ب َ ] ( اِخ ) نام بلده ای است در کوهستانات کابل ، به چهارمنزلی شهر. اقسام میوه های سردسیری خوب دارد. و بجهت برودت چنار در آنجا سبز نشود،اهالی آن افاغنه و فارسی زبانند. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). سلسله جبالی نیز به همین نام در شمال کابل هست. رجوع به ماده بعدی و تاریخ شاهی صص 316-321 شود.

غوربند. [ ب َ ] ( اِخ ) سلسله جبالی است در شمال کابل. رجوع به یسنا تفسیرپور داود ص 173 و ماده قبلی شود.

غوربند. [ ب َ ] (اِخ ) سلسله جبالی است در شمال کابل . رجوع به یسنا تفسیرپور داود ص 173 و ماده ٔ قبلی شود.



کلمات دیگر: