کلمه جو
صفحه اصلی

صیلع

لغت نامه دهخدا

صیلع. [ ص َ ل َ ] (اِخ )موضعی است که در آن بان فراوان است و آنجا بود که امری القیس از قتل پدر خود آگاه شد. (معجم البلدان ).


صیلع. [ ص َ ل َ ] ( اِخ )موضعی است که در آن بان فراوان است و آنجا بود که امری القیس از قتل پدر خود آگاه شد. ( معجم البلدان ).

صیلع. [ ص َ ل َ ] ( اِخ ) ( دنده ) شهری است در بنیامین ( صحیفه یوشع 18:28 ) که قرقیس در آنجا بود ( دوم سموئیل 21:14 ) و گویند مسقطالرأس شاؤل نیز بود و دور نیست که همان رمون حالیه باشد. ( قاموس کتاب مقدس ).

صیلع. [ ص َ ل َ ] (اِخ ) (دنده ) شهری است در بنیامین (صحیفه ٔ یوشع 18:28) که قرقیس در آنجا بود (دوم سموئیل 21:14) و گویند مسقطالرأس شاؤل نیز بود و دور نیست که همان رمون حالیه باشد. (قاموس کتاب مقدس ).



کلمات دیگر: