( صکة ) صکة. [ ص َک ْ ک َ ] ( ع اِ ) سختی گرمای نیمروز و آن مضاف بسوی عمی آید. گویند لقیته صکة عمی ؛ یعنی دیدم او را در شدت گرمای نیم روز. عمی نام مردی است از عمالقه که غارت کرد قومی را در نیم روز و از بن برکند آنها را. ( منتهی الارب ).
صکه
لغت نامه دهخدا
صکة. [ ص َک ْ ک َ ] (ع اِ) سختی گرمای نیمروز و آن مضاف بسوی عمی آید. گویند لقیته صکة عمی ؛ یعنی دیدم او را در شدت گرمای نیم روز. عمی نام مردی است از عمالقه که غارت کرد قومی را در نیم روز و از بن برکند آنها را. (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: