خواب موحش رویای هولناک
خواب پریشان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خواب پریشان. [ خوا / خا ب ِ پ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب موحش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رؤیای هولناک. ( از ناظم الاطباء ) :
به بیداری خیال زلف خوبان می کندشب را
ز بس پیوسته بیند چشم من خواب پریشان را.
عمر آسایش دنیا مژه بر هم زدن است
دل بیدار به این خواب پریشان مغشوش.
هر قدر خواب پریشان هست سنگین بهتر است.
به بیداری خیال زلف خوبان می کندشب را
ز بس پیوسته بیند چشم من خواب پریشان را.
غنی ( از آنندراج ).
|| خوابی که با بیداری و بی آرامی آمیخته است. ( غیاث اللغات ). تململ. ( آنندراج ) : عمر آسایش دنیا مژه بر هم زدن است
دل بیدار به این خواب پریشان مغشوش.
صائب ( از آنندراج ).
گر نباشد مرد بی سامان به تمکین بهتر است هر قدر خواب پریشان هست سنگین بهتر است.
صائب ( از آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
احلام
کلمات دیگر: