کلمه جو
صفحه اصلی

مهمیز


برابر پارسی : فخیز

فارسی به انگلیسی

goad, spur

spur


فارسی به عربی

مهماز

مترادف و متضاد

goad (اسم)
خار، سیخ، انگیزه، سیخک، سک، مهمیز

spur (اسم)
خوشنامی، سیخ، مهمیز، سیخ-ک

rowel (اسم)
چرخک، مهمیز، چرخک مهمیز، حلقه دهانه اسب، هر چیزی شبیه مهمیز و سیخک

فرهنگ فارسی

آلت فلزی که هنگام سواری برپاشنه چکمه می بندند، اصل آن درعربی مهمز و مهماز وجمع آن مهامز و مهامیز است
(اسم ) ۱ - آلتی فلزی که برپاشنه چکمه وصل کنند و بوسیله آن اسب را بحرکت و جست و خیزدر آورند . ۲ - استطاله طویل و لوله یی شکلی که در قاعده برخی کاسبرگها و گلبرگها قرار دارد ( مانند گل لادن و گل بنفشه ).این استطاله در انتها تشکیل لوله بن بستی را میدهد که آن را نوش جای گویند و در آنجانوش گل که عبارت از مایع شیرین و معطری است جمع میشود.

فرهنگ معین

(مِ ) (اِ. ) آلتی فلزی که بر پاشنة چکمه می بندند و هنگام سواری بر تهیگاه اسب می زنند.

لغت نامه دهخدا

مهمیز. [ م ِ ] ( از ع ، اِ ) مهماز. مهمز. مهموز. میخ آهنی که بر پاشنه موزه سواران باشد و این در اصل مهماز بود به قاعده اماله الف را به یاء بدل کردند. ( غیاث ). آهنی به پاشنه کفش نهاده که سوار بدان اسب را سک زند. اسب انگیز. مخیز. ( برهان ). بَرَص. ( برهان ). کُلاّب. ( منتهی الارب ). آهن بن موزه که رایض بر پهلوی اسب می زند. آهن پاشنه که رایض فرا پهلوی اسب زند تا برود :
ببستند زرینه مهمیزها
بخون تیز کرده یک آویزها.
ملاعبداﷲ هاتفی.
گران شد عنان و سبک شد عنان
فرس خورد مهمیز و دشمن عنان.
ملاعبداﷲ هاتفی.
اگر مهمیز می سودش براندام
برون می زد از آن سوی ابد گام.
ملا وحشی.
یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من
مهمیز کله تیز مطلا از آن ِ تو.
وحشی.
- مهمیز زدن ؛سُک زدن. هی به مرکب زدن با فشردن آهن بن موزه به تهیگاه اسب. فشردن مهمیز فرا پهلوی اسب تا برود یا تند برود. مهمیز کردن. رجوع به مهمیز کردن شود.
- مهمیز کردن ؛ مهمیز زدن. فشردن مهمیز بر دو پهلوی اسب تا برود یا تند برود. مرحوم دهخدا در یادداشتی می نویسد همه لغت نامه های مترجم عربی در معنی حفیف ( مصدر ) می نویسند: «شنیدن آواز اسب وقت دویدن » لکن در یکی از یادداشتها ( شاید از منتخب اللغات باشد ) هست : «شنیدن آواز اسب وقت مهمیز کردن » آیا مهمیز کردن به معنی دویدن است چون فعلاً ما مهمیز را با زدن صرف می کنیم و مقصود فشردن مهمیز است به دو پهلوی اسب. - انتهی.شعر ذیل از طالب آملی نشان می دهد که مهمیز کردن به معنی راندن اسب با فشردن مهمیز بر دو پهلوی اوست. ( یادداشت لغت نامه ) :
به بر باد دهم ذوق گل و گلشن را
رو به آتشکده مهمیز کنم توسن را.
طالب آملی.
|| مهموز. صیصة. سیخک پای خروس. شوکة الدیک.

فرهنگ عمید

آلتی فلزی که هنگام سواری بر پاشنۀ چکمه می بندند.

دانشنامه عمومی

مهمیز وسیله ای برای سوارکاری روی اسب و مَرکَب است که در انتهای چکمه سوارکاری قرار دارد و از فلزات ساخته می شود.
زین
افسار

پیشنهاد کاربران

اسب‎انگیز


کلمات دیگر: