کلمه جو
صفحه اصلی

نول

فرهنگ فارسی

نس، گرداگرددهان، منقارمرغ ولوله ونایژه وگردن
( صفت ) ( بازی شطرنج ) هیچ بهیچ .
رودبار روان . رود بار پر از آب . وادی سایل . وادی روان . یا مزد کشتی . کرایه جهاز . یا نورد جولاه . نورد بافندگان . یاسزاوار . یا خدمت و آنکه سزاوار خدمت بود .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - گرداگرد دهان . ۲ - منقار مرغ . ۳ - بینی . ۴ - لوله و گردن صراحی .

لغت نامه دهخدا

نول . (اِ) منقار مرغان .(رشیدی ) (از بحر الجواهر) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (مؤیداللغات ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوک . نک . تک . شند. چِنگ :
هر چه جز عشق است شد مأکول عشق
دو جهان یک دانه پیش نول عشق .

مولوی .


حرص بط آمد که نولش در زمین
در تر و در خشک میجوید دفین .

مولوی .


کرمگی گر ز آب بنمودی
نول کردی دراز و بربودی .

جامی .


|| گرداگرد دهان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). گرداگرد بیرون دهان . (اوبهی ). نس . (اوبهی ). فرنج . بتفوز. پوز. زفر. لفج . (یادداشت مؤلف ) :
من پیرم و فالج شده ام اینک بنگر
تا نولم کژ بینی وکفته شده دندان .

عسجدی (یادداشت مؤلف ).


|| لوله و نایژه ٔ صراحی و مشربه و گردن صراحی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نایژه ٔ مشربه و کوزه . (از غیاث اللغات ) :
کوزه که نبود ره نولش فراخ
زو نجهد جز نم باریک شاخ .

امیرخسرو (از فرهنگ خطی ).


|| هر چیز که بر آن تکیه میکنند و بدان پشت میدهند. || ورطه . گرداب . (ناظم الاطباء).

نول . (اِخ ) گروهی از زنگیان . (منتهی الارب ).جنسی از سیاهان . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).


نول . (فرانسوی ، ص ) در بازی شطرنج ، هیچ به هیچ . (فرهنگ فارسی معین ).


نول . [ ن َ ] (ع اِ) رودبار روان . (منتهی الارب ). رودبار پر از آب . (ناظم الاطباء). وادی سایل . (اقرب الموارد) (متن اللغة). وادی روان . (ناظم الاطباء). || مزد کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کرایه ٔ جهاز. (ناظم الاطباء). اجرت سفینه . (ازمتن اللغة). جعل السفینة، معرب است . (از اقرب الموارد). || نورد جولاه . (منتهی الارب ). نورد بافندگان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، انوال . || سزاوار. (منتهی الارب ). گویند نولک أن تفعل کذا؛ باید که چنین کنی . (مهذب الاسماء)؛ ای ینبغی لک .ما نولک ، ما ینبغی لک . (از منتهی الارب ). و رجوع به نوال شود. || خدمت و آنکه سزاوار خدمت بود. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود. || انعام و عطیه . (ناظم الاطباء). رجوع به نولة شود. || طریقه . (ناظم الاطباء). || (مص ) عطا دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). اعطا کردن . (از اقرب الموارد). به نوال بخشیدن . (از متن اللغة). نوال . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || جوانمردی کردن بسخن و حاجت یا آهنگ کردن در آن . (از متنهی الارب ). || نوردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


نول. ( اِ ) منقار مرغان.( رشیدی ) ( از بحر الجواهر ) ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( مؤیداللغات ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نوک. نک. تک. شند. چِنگ :
هر چه جز عشق است شد مأکول عشق
دو جهان یک دانه پیش نول عشق.
مولوی.
حرص بط آمد که نولش در زمین
در تر و در خشک میجوید دفین.
مولوی.
کرمگی گر ز آب بنمودی
نول کردی دراز و بربودی.
جامی.
|| گرداگرد دهان. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). گرداگرد بیرون دهان. ( اوبهی ). نس. ( اوبهی ). فرنج. بتفوز. پوز. زفر. لفج. ( یادداشت مؤلف ) :
من پیرم و فالج شده ام اینک بنگر
تا نولم کژ بینی وکفته شده دندان .
عسجدی ( یادداشت مؤلف ).
|| لوله و نایژه صراحی و مشربه و گردن صراحی. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). نایژه مشربه و کوزه. ( از غیاث اللغات ) :
کوزه که نبود ره نولش فراخ
زو نجهد جز نم باریک شاخ.
امیرخسرو ( از فرهنگ خطی ).
|| هر چیز که بر آن تکیه میکنند و بدان پشت میدهند. || ورطه. گرداب. ( ناظم الاطباء ).

نول. ( اِخ ) گروهی از زنگیان. ( منتهی الارب ).جنسی از سیاهان. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

نول. ( فرانسوی ، ص ) در بازی شطرنج ، هیچ به هیچ. ( فرهنگ فارسی معین ).

نول. [ ن َ ] ( ع اِ ) رودبار روان. ( منتهی الارب ). رودبار پر از آب. ( ناظم الاطباء ). وادی سایل. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). وادی روان. ( ناظم الاطباء ). || مزد کشتی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کرایه جهاز. ( ناظم الاطباء ). اجرت سفینه. ( ازمتن اللغة ). جعل السفینة، معرب است. ( از اقرب الموارد ). || نورد جولاه. ( منتهی الارب ). نورد بافندگان. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). ج ، انوال. || سزاوار. ( منتهی الارب ). گویند نولک أن تفعل کذا؛ باید که چنین کنی. ( مهذب الاسماء )؛ ای ینبغی لک.ما نولک ، ما ینبغی لک . ( از منتهی الارب ). و رجوع به نوال شود. || خدمت و آنکه سزاوار خدمت بود. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود. || انعام و عطیه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نولة شود. || طریقه. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) عطا دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ). اعطا کردن. ( از اقرب الموارد ). به نوال بخشیدن. ( از متن اللغة ). نوال. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || جوانمردی کردن بسخن و حاجت یا آهنگ کردن در آن . ( از متنهی الارب ). || نوردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. گرداگرد دهان.
۲. منقار پرنده.
۳. لولۀ صراحی.

دانشنامه عمومی

نول (آلمان). نول (به آلمانی: Newel) یک شهر در آلمان است که در تریر-زاربورگ واقع شده است. نول ۲٬۸۸۶ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان

پیشنهاد کاربران

یکی از دو قطب برق شهری

نقطه ای با اختلاف پتانسیل صفر ( غیر از زمین )

یکی از سیم های برق که درصد خطای بسیار بسیار پایینی دارد و یا همان صفر است که ریشه این کلمه روسی است که در واقع معنی اش همان صفر است که در برق و شمارش هم استفاده میشود حتی در آلمانی هم به معنای صفر است

neutral
در انگلیسی معنی سیم نول میده

من در یکی از لغتنامه ها معتبر ترکی دیدم که معنی �صفر� میدهد.
بخوانید nol


کلمات دیگر: