کلمه جو
صفحه اصلی

تیردان


مترادف تیردان : ترکش، تیرکش، جوله، کیش

فارسی به انگلیسی

quiver


مترادف و متضاد

quiver (اسم)
ارتعاش، ترکش، تیردان

فرهنگ فارسی

محفظه‌ای برای نگهداری تیرها


( اسم ) جای تیر ترکش تیرکش .

لغت نامه دهخدا

تیردان. ( اِ مرکب ) قندیل و ترکش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). ترکش. تیرکش. ( ناظم الاطباء ). جعبه. ترکش. کنانه. شکا. شغا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
از بیم خویش تیره شود بر سپهر تیر
گر روز کینه دست برد سوی تیردان.
فرخی.
قندیل ما چو مهر پر از تیر شد ولی
تیری برون نمی رود از تیردان ما.
طغرا ( از آنندراج ).
رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ عمید

ترکش#NAME?


= ترکش

دانشنامه آزاد فارسی


فرهنگستان زبان و ادب

{quiver} [ورزش] محفظه ای برای نگهداری تیرها

پیشنهاد کاربران

شقا

کنانه

شغا

ترکش، تیرکش، جوله، کیش


شگا


کلمات دیگر: