مترادف موقع : مدت، موعد، وقت، هنگام، فرصت، موقعیت، محل وقوع
برابر پارسی : زمان، هنگام، گاه، بزنگاه
occasion, (proper) time, opportunity
during, time
محل , منطقه , مکان , موقعيت , موضع , مرتبه , مقام , جايگاه , مقر
مدت، موعد، وقت، هنگام
فرصت، موقعیت
محل وقوع
۱. مدت، موعد، وقت، هنگام
۲. فرصت، موقعیت
۳. محل وقوع
(مَ قِ) [ ع . ] (اِ.) محل ، موضع . ج . مواقع .
(مُ وَ قِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - صادر کنندة توقیع . 2 - کسی که اجازه نامه صادر کند.
موقع. [ م َ ق َ ] (ع اِ) مَوقِع. (آنندراج ). جای افتادن و جای واقع شدن . (آنندراج ). رجوع به مَوقِع شود.
موقع. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). جایگاه افتادن . (یادداشت مؤلف ). || جای افتادن باران . ج ، مواقع. || جای فرونشستن ستاره . ج ، مواقع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای واقع شدن چیزی . (ناظم الاطباء). جای واقع شدن . (غیاث ) (آنندراج ). محل وقوع . (یادداشت مؤلف ). || محل و موضع و جای . (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف ). || توسعاً ارزش . اعتبار. اهمیت . مقام . پایگاه : ... نزدیک امیر به موقع سخت تمام افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 401). علی دندان مزدی به سزا داد رسول را و به خانه بازپس فرستاد و آن نزدیک امیر به موقعی سخت نیکو افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). هر یاری که خیلتاش را باید داد باید بدهد تا به موقع رضا باشد. (تاریخ بیهقی ). موقع منت اندر آن هرچه مشکورتر باشد. (کلیله و دمنه ). این فتح پیش مجدالدوله موقعی تمام داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 268). || محبت و دوستی . گویند: فی قلبی موضع فلان و موقعه . || اتفاق و عارضه و انقلاب زمانه . (ناظم الاطباء). || هنگام و زمان و وقت . گاه . هنگام . زمان وقوع . (یادداشت مؤلف ).
- به موقع ؛ به جا. به جای . مناسب . به هنگام . (یادداشت مؤلف ).
- بی موقع ؛ بی هنگام . نابه هنگام . نامناسب . نابه جا. (از یادداشت مؤلف ).
|| (ص ) لایق . سزاوار. شایسته . (ناظم الاطباء).
موقع. [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ع ص ) بلارسیده و سختی کشیده . || سفردیده از مردم و شتر و خر. || پشت ریش شده از خر و از شتر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). بعیر موقع؛ شتر پشت ریش از بسیاری اسفار. (یادداشت مؤلف ). || راه نرم و کوفته . || کارد و تیغ تیزکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || نشان کرده شده بر نامه . توقیعکرده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). صحه گذاشته شده . تأییدشده : مناشیر تقدیر به موافقت تدبیر او موقع و امثله ٔ قضا بر موجب رضای او موشح . (سندبادنامه ص 274). || بلندکرده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ).
موقع. [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) نرم سپرنده ٔ زیر پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنکه با چکش و مطرقه می زند بر چیزی . || آنکه تیزمی کند کارد و تیغ را. || نشان کننده بر نامه . کسی که توقیع می نویسد بر نامه . (ناظم الاطباء).
ویژگی نوشتهای که مُهر یا امضا شده؛ مهر و امضاشده.
۱. هنگام.
۲. فرصت.
بزنگاه، هنگام