گرد آوردن یا پوشیدن یا جنز مردن و در جنازه قرار داده شدن .
جنز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جنز. [ ج َ ] ( ع اِ ) خانه گلین وکوچک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
جنز. [ ج َ ] ( ع مص ) گرد آوردن. || پوشیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || جُنِزَ جنزاً ( مجهول )؛ مردن و در جنازه قرار داده شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جنز. [ ج َ ] ( ع مص ) گرد آوردن. || پوشیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || جُنِزَ جنزاً ( مجهول )؛ مردن و در جنازه قرار داده شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جنز. [ ج َ ] (ع اِ) خانه ٔ گلین وکوچک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
جنز. [ ج َ ] (ع مص ) گرد آوردن . || پوشیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جُنِزَ جنزاً (مجهول )؛ مردن و در جنازه قرار داده شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
پیشنهاد کاربران
جُنز: ( جُ ن ز )
یک کلمه بلوچی به معنی "حرکت" یا ''تکان" می باشد.
یک کلمه بلوچی به معنی "حرکت" یا ''تکان" می باشد.
کلمات دیگر: