کلمه جو
صفحه اصلی

ثقیب

لغت نامه دهخدا

ثقیب. [ ث َ ] ( ع ص ، اِ ) بسیار سرخ. || ناقه بسیارشیر.

ثقیب. [ ث ُ ق َ ] ( اِخ ) ابن فروه. رجوع به ثقب ابن فروة شود.

ثقیب. [ ث ُ ق َ ] ( اِخ ) راهی است به برسوی ثعلبیة بطرف شام. ( از مراصد الاطلاع 104 ).

ثقیب . [ ث َ ] (ع ص ، اِ) بسیار سرخ . || ناقه ٔ بسیارشیر.


ثقیب . [ ث ُ ق َ ] (اِخ ) ابن فروه . رجوع به ثقب ابن فروة شود.


ثقیب . [ ث ُ ق َ ] (اِخ ) راهی است به برسوی ثعلبیة بطرف شام . (از مراصد الاطلاع 104).



کلمات دیگر: