کلمه جو
صفحه اصلی

ثغب

لغت نامه دهخدا

ثغب. [ ث َ ] ( ع مص ) نیزه زدن. || ذبح کردن.

ثغب. [ ث َ ] ( ع اِ ) آب خوش که در کوهها در آبگیرها مانده باشد. ج ، ثِغاب ، اثغاب ، ثُغبان ، ثِغبان.

ثغب. [ ث َ غ َ ] ( ع اِ )آبگیر در سایه کوه که آب خنک و خوش دارد و آنرا سردابه گویند. بقیه آبی که در وادی بماند. ج ، ثغاب.

ثغب. [ ث َ غ َ ] ( ع مص ) گداختن یخ. || هلاک شدن و یا به این معنی تَغَب به تاء دو نقطه است.

ثغب . [ ث َ ] (ع اِ) آب خوش که در کوهها در آبگیرها مانده باشد. ج ، ثِغاب ، اثغاب ، ثُغبان ، ثِغبان .


ثغب . [ ث َ ] (ع مص ) نیزه زدن . || ذبح کردن .


ثغب . [ ث َ غ َ ] (ع اِ)آبگیر در سایه ٔ کوه که آب خنک و خوش دارد و آنرا سردابه گویند. بقیه ٔ آبی که در وادی بماند. ج ، ثغاب .


ثغب . [ ث َ غ َ ] (ع مص ) گداختن یخ . || هلاک شدن و یا به این معنی تَغَب به تاء دو نقطه است .



کلمات دیگر: