کلمه جو
صفحه اصلی

جادوئی کردن

فرهنگ فارسی

سحر کردن

لغت نامه دهخدا

جادوئی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سحر کردن. جادوگری کردن :
جادوئی کرده ست کسی یا سیمیاست
یا خلاف طبع تو از بخت ماست.
مولوی.
رجوع به جادو کردن شود.


کلمات دیگر: