شعله شمع .
تاج شمع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تاج شمع. [ ج ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شعله شمع. ( غیاث اللغات از مصطلحات ) ( آنندراج ) :
به مجلس اشک ریزان سر نهادم
ز تاج شمع بالین برنهادم.
چو تاج شمع زرین می کشم طغرای عنوان را
به مجلس اشک ریزان سر نهادم
ز تاج شمع بالین برنهادم.
زلالی ( از آنندراج ).
بنامش می کنم اول رقم منشور دیوان راچو تاج شمع زرین می کشم طغرای عنوان را
میرزا شریف خازن ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: