کلمه جو
صفحه اصلی

تاجره

لغت نامه دهخدا

( تاجرة ) تاجرة. [ ج ِ رَ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث تاجر. ( اقرب الموارد ). || ناقه خریدار گیر، ضد کاسد. ( منتهی الارب ). اسب نجیب. ( منتهی الارب ).

تاجرة. [ ج َ رَ ] ( اِخ ) شهرکی است بمغرب از ناحیت هنین در سواحل تلمسان ، و آن مولد عبدالمؤمن بن علی صاحب مغربست. ( معجم البلدان ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

تاجرة. [ ج َ رَ ] (اِخ ) شهرکی است بمغرب از ناحیت هنین در سواحل تلمسان ، و آن مولد عبدالمؤمن بن علی صاحب مغربست . (معجم البلدان ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


تاجرة. [ ج ِ رَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث تاجر. (اقرب الموارد). || ناقه ٔ خریدار گیر، ضد کاسد. (منتهی الارب ). اسب نجیب . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: