کلمه جو
صفحه اصلی

سدم

فارسی به انگلیسی

hundredth

فرهنگ فارسی

فحل سدم یا عاشق بسیار عشق

لغت نامه دهخدا

سدم . [ س َ دِ ] (ع ص ) فحل سدم . رجوع به سَدَم شود. || عاشق بسیارعشق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد خشمگین و عاشق . (منتهی الارب ). غمگین . خشمگین . (بحر الجواهر).


سدم . [ س ُ / س ُ دُ ] (ع ص ) رکیة سدم ؛ چاه انباشته . ج ، اسدام . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).


سدم. [ س َ دَ ] ( ع مص ) اندوهگین گردیدن. ( منتهی الارب ). پشیمان و اندوهگین شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بند کردن و برآوردن در را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

سدم. [ س َ دَ ] ( ع اِ ) اندوه یا اندوه مع پشیمانی یا خشم مع اندوه و آز و شیفتگی و آزمندی چیزی ، و یقال : ما له هَم و لا سدم الا ذاک. ( منتهی الارب ).

سدم. [ س َ دَ / دِ ] ( ع ص ) گشن غالب شهوت تیز شده در گشنی ، یا گشن که او را در میان شتران گذارند، پس آن بانگ کند در میان آنها و شترمادگان آزمند فحل شوند، آن گشن را از میان آنها برآرند و این از جهت برداشتن نسل اوست ، یا گشن بسته دهن یا بازداشته شده از گشنی بهر وجه که باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ماء سَدَم ؛ آب ریزان. ( منتهی الارب ).

سدم. [ س ُ / س ُ دُ ] ( ع ص ) رکیة سدم ؛ چاه انباشته. ج ، اسدام. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ).

سدم. [ س َ دِ ] ( ع ص ) فحل سدم. رجوع به سَدَم شود. || عاشق بسیارعشق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مرد خشمگین و عاشق. ( منتهی الارب ). غمگین. خشمگین. ( بحر الجواهر ).

سدم . [ س َ دَ ] (ع اِ) اندوه یا اندوه مع پشیمانی یا خشم مع اندوه و آز و شیفتگی و آزمندی چیزی ، و یقال : ما له هَم ّ و لا سدم الا ذاک . (منتهی الارب ).


سدم . [ س َ دَ ] (ع مص ) اندوهگین گردیدن . (منتهی الارب ). پشیمان و اندوهگین شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بند کردن و برآوردن در را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


سدم . [ س َ دَ / دِ ] (ع ص ) گشن غالب شهوت تیز شده در گشنی ، یا گشن که او را در میان شتران گذارند، پس آن بانگ کند در میان آنها و شترمادگان آزمند فحل شوند، آن گشن را از میان آنها برآرند و این از جهت برداشتن نسل اوست ، یا گشن بسته دهن یا بازداشته شده از گشنی بهر وجه که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماء سَدَم ؛ آب ریزان . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: