کلمه جو
صفحه اصلی

زنوی

لغت نامه دهخدا

زنوی. [ زِ ن َ وی ی ] ( ع ص نسبی ) نسبت از زنا، مقصور است و زِناوی از ممدود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). منسوب به زنا و زناکار. ( ناظم الاطباء ).

زنوی. [ زِ ن َ وی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به زنة یعنی وزنی و سنجیدنی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زنة شود.

زنوی . [ زِ ن َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به زنة یعنی وزنی و سنجیدنی . (ناظم الاطباء). رجوع به زنة شود.


زنوی . [ زِ ن َ وی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت از زنا، مقصور است و زِناوی ّ از ممدود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). منسوب به زنا و زناکار. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: