رضا جوینده آنکه کوشش در خشنودی می کند که خواهد دیگری را خشنود سازد که رضایت او بدست آرد
رضا جو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رضاجو. [ رِ ] ( نف مرکب ) رضاجوینده. آنکه کوشش در خشنودی می کند. ( ناظم الاطباء ). که خواهد دیگری را خشنود سازد. که رضایت او بدست آرد. که در طلب خشنودی او کوشد. کوشای جلب رضای کسی :
احرار روزگار رضاجوی من شدند
چون برگزیده علی المرتضی شدم.
احرار روزگار رضاجوی من شدند
چون برگزیده علی المرتضی شدم.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: