دور کردن حساب
حساب برکشیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حساب برکشیدن. [ ح ِ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دور کردن حساب. ( ارمغان آصفی ) :
بر سواد عمر چون زد سوی کافوری بیاض
یک قلم باید حساب آرزوها برکشید.
بر سواد عمر چون زد سوی کافوری بیاض
یک قلم باید حساب آرزوها برکشید.
مخلص کاشی ( از ارمغان آصفی ).
|| پرس و جو کردن. به کار کسی رسیدگی کردن. از کسی توضیح اعمال خواستن.کلمات دیگر: