رشینی . [ رُش َ ] (اِخ ) ادریس بن ابراهیم رشینی جرجانی ، از مردم جرجانست . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ، ذیل ماده ٔرشن ). مؤلف تاج العروس گوید: او از اسحاق بن صلت روایت دارد و احمدبن حصن نقدی از او روایت کرده است .
رشینی
لغت نامه دهخدا
رشینی. [ رُ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به رشین که دیهی است از دیه های جرجان. رجوع به رشین و رشینی ( ادریس بن... ) شود.
رشینی. [ رُش َ ] ( اِخ ) ادریس بن ابراهیم رشینی جرجانی ، از مردم جرجانست. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ، ذیل ماده ٔرشن ). مؤلف تاج العروس گوید: او از اسحاق بن صلت روایت دارد و احمدبن حصن نقدی از او روایت کرده است.
رشینی. [ رُش َ ] ( اِخ ) ادریس بن ابراهیم رشینی جرجانی ، از مردم جرجانست. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ، ذیل ماده ٔرشن ). مؤلف تاج العروس گوید: او از اسحاق بن صلت روایت دارد و احمدبن حصن نقدی از او روایت کرده است.
رشینی . [ رُ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به رشین که دیهی است از دیه های جرجان . رجوع به رشین و رشینی (ادریس بن ...) شود.
کلمات دیگر: