پریشان کردن
حساب برهم زدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حساب برهم زدن. [ ح ِ ب َ هََ زَ دَ ] ( مص مرکب ) پریشان کردن و سررشته حساب از دست دادن :
شکرلب میشنید و دم نمی زد
حساب ناز را برهم نمی زد.
شکرلب میشنید و دم نمی زد
حساب ناز را برهم نمی زد.
سلیم ( از آنندراج ) ( ارمغان آصفی ).
|| تقلب کردن در حساب. || جر زدن در قمار.کلمات دیگر: