کلمه جو
صفحه اصلی

زنور

لغت نامه دهخدا

زنور. [ زَ ] ( اِ ) بن خوشه خرما باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از جهانگیری ). || نام کرم سیاهرنگی هم هست که آن را زلو می گویند، خون از بدن می مکد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از جهانگیری ). زلو و علق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زلو و زالو و دیوچه شود.

زنور. [زُ ] ( ع مص ) پر کردن چیزی را. || زنار بستن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

زنور. [ زَ ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). || نام کرم سیاهرنگی هم هست که آن را زلو می گویند، خون از بدن می مکد. (برهان ) (آنندراج ) (از جهانگیری ). زلو و علق . (ناظم الاطباء). رجوع به زلو و زالو و دیوچه شود.


زنور. [زُ ] (ع مص ) پر کردن چیزی را. || زنار بستن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


دانشنامه عمومی

زنور (به انگلیسی: Zennor) یک روستا و محله مدنی در بریتانیا است که در کورنوال واقع شده است. زنور ۱۹۶ نفر جمعیت دارد.
کرنوالی: Sen Senar
SW458384


کلمات دیگر: