( دردبة ) دردبة. [ دَ دَ ب َ ] ( ع مص ) نوعی از دویدن ، مانند دویدن ترسان که می دود و از ترس چیزی پس و پیش می نگرد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خواری و فروتنی نمودن. ( منتهی الارب ). در مثل گویند: دردب لما عضه الثقاف ؛ هرگاه در سختی گرفتار شد فروتنی آغاز کرد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عادت کردن به چیزی. ( از ذیل اقرب الموارد ).
دردبه
لغت نامه دهخدا
دردبة. [ دَ دَ ب َ ] (ع مص ) نوعی از دویدن ، مانند دویدن ترسان که می دود و از ترس چیزی پس و پیش می نگرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواری و فروتنی نمودن . (منتهی الارب ). در مثل گویند: دردب لما عضه الثقاف ؛ هرگاه در سختی گرفتار شد فروتنی آغاز کرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عادت کردن به چیزی . (از ذیل اقرب الموارد).
کلمات دیگر: