محلی بحدود چغانیان .
بشکرد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بشکرد. [ ب ِ ک َ ] ( اِ ) شگردن. شکار. ( برهان ). صید و شکار. ( ناظم الاطباء: بشگر ) ( مؤید الفضلاء ). رجوع به بشگر و بشگرد شود. || شکارگاه. ( برهان ) ( مؤید الفضلاء ) ( ناظم الاطباء: بشگر ). || شکاری. ( از برهان ). صیاد و شکارچی. ( ناظم الاطباء: اشگر ).
بشکرد. [ ] ( اِخ ) محلی بحدود چغانیان. رجوع به حدود العالم چ 1340 هَ. ش. دانشگاه طهران ص 120 شود.
بشکرد. [ ] ( اِخ ) محلی بحدود چغانیان. رجوع به حدود العالم چ 1340 هَ. ش. دانشگاه طهران ص 120 شود.
بشکرد. [ ] (اِخ ) محلی بحدود چغانیان . رجوع به حدود العالم چ 1340 هَ . ش . دانشگاه طهران ص 120 شود.
بشکرد. [ ب ِ ک َ ] (اِ) شگردن . شکار. (برهان ). صید و شکار. (ناظم الاطباء: بشگر) (مؤید الفضلاء). رجوع به بشگر و بشگرد شود. || شکارگاه . (برهان ) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء: بشگر). || شکاری . (از برهان ). صیاد و شکارچی . (ناظم الاطباء: اشگر).
پیشنهاد کاربران
در زبان محلی بشکرداز دو واژه بش و کرد تشکیل شده که به بارانهای که در فوصول گرم و تابستان میباردبش میگویندو کلمه کرد به معنی شروع و اغاز کردن است دریک جمله اگر بخواهیم بشکرد را معنی کنیم اینگونه میشود ؛ بارانهای تابستانه شروع به ریختن کرد. این نام بخاطر این است که در این منطقه ازجنوب کشور با این گرمای شدید فقط در بشکرد است که تابستاناتی همراه با بارش دارد
کلمات دیگر: