ابوالقاسم حافظ علی بن جباره هذلی منسوب به بسکره ٠ ابوالقاسم یوسف بن علی بسکری بشرق سفر کردو از ابونعیم اصفهانی و گروهی از خراسانیان حدیث شنید و در علم کلام و نحو دست داشت و در علم قرائت روش خاصی داشت و نحو تدریس میکرد ٠
بسکری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بسکری. [ ب ِ ک ِ / ب َ ک َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بسکره از بلاد مغرب. ( از سمعانی ). رجوع به بسکره شود.
بسکری. [ ب ِ ک ِ / ب َ ک َ ] ( اِخ ) ابوالقاسم حافظ علی بن جباره هذلی منسوب به بسکره. ( منتهی الارب ). ابوالقاسم یوسف بن علی بسکری به شرق سفر کرد و از ابونُعَیم اصفهانی و گروهی از خراسانیان حدیث شنید و در علم کلام و نحو دست داشت و در علم قرائت روش خاصی داشت و نحو تدریس میکرد. ( از معجم البلدان ).و رجوع به اعلام زرکلی و لباب الانساب ج 1 ص 125 شود.
بسکری. [ ب ِ ک ِ / ب َ ک َ ] ( اِخ ) ابوالقاسم حافظ علی بن جباره هذلی منسوب به بسکره. ( منتهی الارب ). ابوالقاسم یوسف بن علی بسکری به شرق سفر کرد و از ابونُعَیم اصفهانی و گروهی از خراسانیان حدیث شنید و در علم کلام و نحو دست داشت و در علم قرائت روش خاصی داشت و نحو تدریس میکرد. ( از معجم البلدان ).و رجوع به اعلام زرکلی و لباب الانساب ج 1 ص 125 شود.
بسکری . [ ب ِ ک ِ / ب َ ک َ ] (اِخ ) ابوالقاسم حافظ علی بن جباره هذلی منسوب به بسکره . (منتهی الارب ). ابوالقاسم یوسف بن علی بسکری به شرق سفر کرد و از ابونُعَیم اصفهانی و گروهی از خراسانیان حدیث شنید و در علم کلام و نحو دست داشت و در علم قرائت روش خاصی داشت و نحو تدریس میکرد. (از معجم البلدان ).و رجوع به اعلام زرکلی و لباب الانساب ج 1 ص 125 شود.
بسکری . [ ب ِ ک ِ / ب َ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به بسکره از بلاد مغرب . (از سمعانی ). رجوع به بسکره شود.
کلمات دیگر: