درميان گذاشتن , در جوف قرار دادن , به پيوست فرستادن , حصار يا چينه کشيدن دور
ارفق
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
ارفق. [ اَف َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از رِفق. برفق تر. نرمتر. بامداراتر. || ( ص ) بعیر ارفق ؛ شتر آرنج برتافته. ( منتهی الأرب ). آن اشتر که وارن وی از پهلو دوربود. ( تاج المصادر بیهقی ). اشتر که زونگک ( آرنج ) وی از پهلو دور بود. ( مهذب الأسماء ). مؤنث : رَفْقاء.
کلمات دیگر: