کلمه جو
صفحه اصلی

طغان شاه

فرهنگ فارسی

ابن الموید آی آبه .
ابن موید آی آبه وی بعد از سلطان سنجر برخراسان استیلا یافت ( ۵۸۱ - ۵۶۹ ه.ق . ). مقر فرمانروایی او نیشابور بود. باید دانست که او از خاندان سلجوقی نبوده

لغت نامه دهخدا

طغان شاه. [ طُ ] ( اِخ ) نام پادشاه عظیم القدر از اولاد افراسیاب. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
شه طغان عقل را نائب منم نِعْم َ الوکیل
نوعروس فضل را صاحب منم نِعْم َ الفتی.
خاقانی.
بل نائبان یاوگیان ولایتند
زیرا که شه طغان جهان سخن نیند.
خاقانی.

طغان شاه. [ طُ ] ( اِخ ) پدر پهلوان اسد نامی است که در عصر پنجمین پادشاه از آل مظفر، شاه شجاع ، به دست وی به حکومت کرمان برقرار گردید، تقریباً در حدود سال 775 هَ. ق. ( تاریخ مغول اقبال ص 431 ).

طغان شاه. [ طُ ] ( اِخ ) ابن الب ارسلان محمدبن جغری بیک بن میکائیل. لقب وی شمس الدوله و کنیتش ابوالفوارس است. به روزگار الب ارسلان حکومت خراسان داشت ، و مستقر وی هرات بود. ازرقی از مداحان اوست ، و او غیر از طغانشاه بن مؤید آی ابه است که پس از سلطان سنجر بر خراسان استیلا یافت. و طغرل بیک ، عم پدر طغانشاه بن الب ارسلان است. علامه مرحوم میرزا محمدخان قزوینی در حواشی چهارمقاله مینویسد: ازرقی از مداحان خاص وی بود، و در قصاید خود تصریح به اسم و لقب و نسب و مقر حکومت وی میکند، از جمله در قصیده ای گوید:
آسمان داد و همت ، آفتاب تاج و تخت
نور جان میر چغری ، شمع شاه الب ارسلان
مفخر سلجوقیان سیف امیرالمؤمنین
شمس دولت ، زین ملت ، کهف امت ، شه طغان.
در جای دیگر گوید:
گزیده شمس دول ، شهریار و زین ملل
ستوده کهف امم ، پادشاه خوب خصال
طغانشه بن محمد که خواندش گردون
خدایگان عجم ، آسمان جود و جلال.
در قصیده ای دیگر گوید:
ابوالفوارس ، خسرو طغانشه ، آن ملکی
که آسمان فخار است و آفتاب هنر
چو رایت تو بجنبد شها ز قلب سپاه
ز بیم زرد شود در کف یلان خنجر
به غره مریخ اندر فلک همی گوید
زِه ای طغانشه الب ارسلان شیرشکر.
اما در اینکه پای تخت اوهرات بوده ، در همین قصیده گوید:
هری که حضرت شاه تو بود چونان بود
کزو زنند مثل زیب را به هر محضر.
دیگر در قصیده ای که مطلعش این است :
خوش و نکوز پی هم رسید عید و بهار
بسی نکوتر و خوشتر ز پار وز پیرار
یکی ز جشن عجم جشن خسرو افریدون
یکی زدین عرب دین احمد مختار
در مدیحه گوید:
حدیث میر خراسان و قصه توزیع
بگفت رودکی از روی فخر در اشعار
بدانچه داده بُد اورا هزار دیناری
به ناوجوب بهم کرده از صغار و کبار

طغان شاه . [ طُ ] (اِخ ) ابن الب ارسلان محمدبن جغری بیک بن میکائیل . لقب وی شمس الدوله و کنیتش ابوالفوارس است . به روزگار الب ارسلان حکومت خراسان داشت ، و مستقر وی هرات بود. ازرقی از مداحان اوست ، و او غیر از طغانشاه بن مؤید آی ابه است که پس از سلطان سنجر بر خراسان استیلا یافت . و طغرل بیک ، عم ّ پدر طغانشاه بن الب ارسلان است . علامه ٔ مرحوم میرزا محمدخان قزوینی در حواشی چهارمقاله مینویسد: ازرقی از مداحان خاص وی بود، و در قصاید خود تصریح به اسم و لقب و نسب و مقر حکومت وی میکند، از جمله در قصیده ای گوید:
آسمان داد و همت ، آفتاب تاج و تخت
نور جان میر چغری ، شمع شاه الب ارسلان
مفخر سلجوقیان سیف امیرالمؤمنین
شمس دولت ، زین ملت ، کهف امت ، شه طغان .
در جای دیگر گوید:
گزیده شمس دول ، شهریار و زین ملل
ستوده کهف امم ، پادشاه خوب خصال
طغانشه بن محمد که خواندش گردون
خدایگان عجم ، آسمان جود و جلال .
در قصیده ای دیگر گوید:
ابوالفوارس ، خسرو طغانشه ، آن ملکی
که آسمان فخار است و آفتاب هنر
چو رایت تو بجنبد شها ز قلب سپاه
ز بیم زرد شود در کف یلان خنجر
به غره مریخ اندر فلک همی گوید
زِه ای طغانشه الب ارسلان شیرشکر.
اما در اینکه پای تخت اوهرات بوده ، در همین قصیده گوید:
هری که حضرت شاه تو بود چونان بود
کزو زنند مثل زیب را به هر محضر.
دیگر در قصیده ای که مطلعش این است :
خوش و نکوز پی هم رسید عید و بهار
بسی نکوتر و خوشتر ز پار وز پیرار
یکی ز جشن عجم جشن خسرو افریدون
یکی زدین عرب دین احمد مختار
در مدیحه گوید:
حدیث میر خراسان و قصه ٔ توزیع
بگفت رودکی از روی فخر در اشعار
بدانچه داده بُد اورا هزار دیناری
به ناوجوب بهم کرده از صغار و کبار
تو در هری به شبی خسروا ببخشیدی
زر مدور صافی دو بار بیست هزار.
و عجب این است که این طغانشاه بکلی مجهول الحال است و احدی از مورخین (بجز مصنف در اینجا) ذکری از او نکرده است و فقط بواسطه ٔ اشعار ازرقی است که نام او بر السنه و افواه افتاده است ، وبه همین جهت یعنی بواسطه ٔ اغفال مورخین ، هیچیک از ارباب تذکره بطور تحقیق نشناخته اند که او که بوده و سهوهای غریب درباره ٔ او کرده اند، بسیاری از ایشان از جمله مجمعالفصحاء او را با طغانشاه بن مؤید آی آبه (سنه ٔ 569 - 581 هَ . ق .) که بعد از سلطان سنجر بر خراسان استیلا یافت یکی فرض کرده اند، و آن سهو واضح است ،اولاً بدلیل تصریح ازرقی در اشعار خود به اسم و نسبت او، و همچنین تصریح نظامی عروضی در اینجا (چ براون ص 43 س 19)، ثانیاً معرفی در لباب الالباب که گوید: ازرقی به مدت سابق بر معزی بوده است ، و وفات معزی در سنه ٔ 542 هَ . ق . است ، پس محال است که ازرقی زمان طغان شاه بن مؤید آی آبه را که در سنه ٔ 569 جلوس نمود دریافته باشد. ثالثاً یکی از ممدوحین ازرقی امیرانشاه بن قاوردبن جغری بیک بن میکائیل بن سلجوق ، از شاهزادگان سلجوقیه ٔ کرمان است ، و وفات امیرانشاه قبل از سنه ٔ 477 واقع شده است ، پس چگونه ممکن است ازرقی که معاصر امیرانشاه بوده ، عصر طغانشاه را که در سنه ٔ 569 (یعنی بعد از 92 سال دیگر) جلوس نموده درک کرده باشد. دولتشاه سمرقندی در تذکرةالشعراء، و امین احمد رازی در تذکره ٔ هفت اقلیم ، و حاجی خلیفه در کشف الظنون در تحت «الفیّه » گفته اند که در خاندان سلجوق ، دو طغانشاه بوده اند، یکی طغانشاه بن مؤید، و یکی طغانشاه قدیم ، ممدوح ازرقی که طغرل بیک خال او بود، و مقر سلطنت او نیشابور بوده است ، و تمام این فقرات کلمه به کلمه خطاست ، زیرا که طغانشاه بن مؤید آی آبه از خاندان سلجوق نیست ، و طغرل بیک عم پدر طغانشاه بن الب ارسلان است نه خال او، و نیشابور مقر سلطنت طغانشاه بن مؤید بوده است نه طغانشاه بن الب ارسلان و مقر حکومت این اخیر هرات بوده است نه نیشابور. واﷲ الهادی الی الصواب . (حواشی چهارمقاله چ براون صص 170-173).
عوفی در لباب الالباب آورده که : ازرقی از مخصوصان حضرت شمس الدولة و الدین طغانشاه بود... و شمس الدولة از ملوک آل سلجوق در علم و حیاو وقار و وفا مستثنی بوده است . (لباب الالباب ج 2 ص 87). و ممدوح او [ ازرقی ] شمس الدوله طغانشاه بن محمد السلجوقی ، باغی بهشت ساحت اردیبهشت راحت ساخت و قصری رفیعنهاد بدیع نهاد، و او را در صفت آن باغ ، چند قصیده ٔ غرّاست . آن روزگار که شاه بدان عمارت و سرای نقل کرد، این قصیده بخواند:
به فال همایون و فرخنده اختر
به بخت موفی و سعد موفر
به وقتی که هست اندر او فال خوبی
به روزی که هست اندر او سعد اکبر
به بزم نو اندر سرای نوآمد
خداوند فرزانه شاه مظفر
سخی شمس دولت ، گزین کهف ملت
ملک بوالفوارس ، طغانشاه صفدر. الخ .

(لباب الالباب ج 2 ص 88).


ابوالفوارس خسرو طغانشه آن ملکی
که شاهی از اثر جاه او برد مقدار.

ازرقی .


و نیز رجوع به لباب الالباب ج 1 ص 318 شود.

طغان شاه . [ طُ ] (اِخ ) پدر پهلوان اسد نامی است که در عصر پنجمین پادشاه از آل مظفر، شاه شجاع ، به دست وی به حکومت کرمان برقرار گردید، تقریباً در حدود سال 775 هَ . ق . (تاریخ مغول اقبال ص 431).


طغان شاه . [ طُ ] (اِخ ) نام پادشاه عظیم القدر از اولاد افراسیاب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
شه طغان عقل را نائب منم نِعْم َ الوکیل
نوعروس فضل را صاحب منم نِعْم َ الفتی .

خاقانی .


بل نائبان یاوگیان ولایتند
زیرا که شه طغان جهان سخن نیند.

خاقانی .



طغان شاه . [ طُ ] (اِخ ) ابن المؤید آی آبه . در لباب الالباب نام وی را بدین طرز آورده است : «ملک طغانشه بن محمد المؤید»، ولی علامه ٔ مرحوم میرزا محمدخان قزوینی در ضمن حواشی که بر کتاب مزبور نوشته گوید: «محمد المؤید» غلط است و صحیح اسقاط محمد است ، چه اسم پدر طغانشاه به اتفاق مورخین آی آبه بوده است ، و لقبش مؤید، و هیچکس نام پدر او را محمد ننوشته است . و آی آبه لفظی است ترکی ، مرکب از آی بمعنی ماه ، و ابه و هر یک از دو کلمه علیحده در اعلام ترکی دیگر یافت میشود مانند آیتگین (آی تگین ) و آیدُغدی (آی دغدی ، آی تغدی )، و قُتلغابه ، و ارسلان ابه ، و بک ابه .(حواشی لباب الالباب ج 1 ص 302). شاهی که قواعد فضل و اساس هنر به ایام همایون او استحکام یافت ، و سرو جویبار ریاست که به ذبول جور انحنا پذیرفته بود، به روزمبارک او سر افراشت . اخلاق حمیده ٔ او فهرست اعمال پسندیده و آثار محموده ٔ او بر صحائف اعمال سردفتر مناقب ستوده ، و با اینهمه مکنت و دولت او را شعری بوده است عذب و دلاویز طرب انگیز و ابیات او مشهور است ، و میان او و میان ملک تاج الدین تمران مکاتبات و مشاعرات است . اما از لطائف طبع او یکی آن است که کافی خراسان که او را کافرک خوانند، او را قطعه ای گفت ، و از وی نان خواست ، و این قطعه در غایت لطافت است . میگوید:
خسروا تیغ تو مانند اجل شد گه قهر
که نگردد شکم پرگهرش از جان سیر
گر سر هوش بر تیغ گهردارت را
جان ببیند شکم خاک شود از جان سیر
بنده را زی زنکی با شکمی چون دهلی
جفت افتاده که هرگز نشود از نان سیر
گفتم ای دول چنین معده نگردد هرگز
جز به صابون و شخار و نمک و اشنان سیر
معده ای را که در او سنگ همی بگدازد
کی توان کرد چنین معده چنان آسان سیر
گر ز نان سیر نمیگردد این هم نوعی است
کاشکی میشودی این جلب از حمدان سیر
خسرو شرق در این واقعه فریادم رس
زآنکه شد خاطرم از فکرت بی پایان سیر
به طریق کرمم نقد بده نان چندانک
می خورد قرب دو سال این جلب حیران سیر.
چون این قطعه در حضرت ملک طغانشاه عرضه داشت ، او دواتی و قلمی خواسته و بر ظَهر مسوده بنوشت ، رباعی :
حاشا که زنت را چو تو ما سیر کنیم
یاکام دل میسرش دیر کنیم
تو پای برون نه از میان تا وی را
از هر دو به دستوری تو سیر کنیم .
رباعی :
گل دوش بهنگام سحر خاسته بود
خود را چو عروس نو بیاراسته بود
مشتی زر ریزه ریزه در کف کرده
زو نیز مگر که یار زر خواسته بود.
هم او راست در فصد، رباعی :
دی چون خبر فصد تو اندردادند
بر جان و دلم بار دگر بنهادند
دست تو چو چشم من مگر عاشق بود
برچهره ٔ تو که خون از او بگشادند.
هم او گفته است رباعی :
با چشم لبش به طعنه گفت ای سرمست
با لب چشمش خصومتی درپیوست
زلفش به صوابدیدایشان برخاست
تا بر روی تو نگونسر آخر بنشست .
و او را ابیات و اشعار بسیار است و با ملک تاج الدین تمران مشاعره کرده اند و ابیات ایشان شهرتی دارد. و چون آن پادشاه داعی حق را سماع ، و ملک دنیا را وداع کرده ، و آفتاب جمال او به کسوف زوال تیره گشت ، و چشم بخت او از غبار حدثان خیره شد، دختر کاشغری که از مغنیات خاصه بود و در تحریک انامل و تمزیج آهنگ ، زهره ٔ زهرا را در مقام خجالت نشانیدی ، و چون زلف چنگ به چنگ آوردی ، زاهد قبه ٔ ششم را از عشق روی بروی کردی ، در مرثیت این پادشاه رباعی گفته است در غایت لطافت است و در نهایت سلاست . میگوید:
از مرگ تو ای شاه سیه شد روزم
بی روی تو دیدگان خود بردوزم
تیغ تو کجاست ای دریغا تا من
خون ریختن از دیده بدو آموزم .

(لباب الالباب ج 1 صص 46-48).


طغانشاه بن مؤید پس از سلطان سنجر برخراسان مستولی شد، و از سال 569 تا 581 در نیشابور که مقر فرمانروائی بود حکمرانی کرد، و باید دانست که وی از خاندان سلجوقیان نبوده است . و نیز رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 422 و لباب الالباب ج 1 ص 228، 278، 329، 361 شود.

دانشنامه عمومی

طُغان شاه از حاکمان سلجوقی خراسان بود.
طغان شاه پسر آلپ ارسلان، محمدبن چغری بیگ بن میکائیل. لقب وی شمس الدوله و کنیتش ابوالفوارس است. در روزگار آلپ ارسلان حکومت خراسان را داشت، و مستقر وی هرات بود. ازرقی از مداحان اوست، و او غیر از طغانشاه بن مؤید آی ابه است که پس از سلطان سنجر بر خراسان استیلا یافت؛ و طغرل بیک، عم ّ پدر طغانشاه بن الب ارسلان است.
ازرقی هروی از مداحان خاص وی بود، و در قصاید خود تصریح به اسم و لقب و نسب و مقر حکومت وی می کند.

دانشنامه آزاد فارسی

طُغانْشاه ( ـ ۶۷۰ ق)
(یا: طغی شاه) از اتابکان یزد، فرزند علاءُالدّوله سَلْغُرشاه . طغانشاه هشت سال حکومت کرد (۶۶۲ ـ ۶۷۰ ق) فرمانروایی دادگر بود و دوران او به آرامش سپری شد. او دو پسر به نام های علاءالدوله یا علاءالدین و یوسف شاه داشت که پس از مرگ وی به اتابکی یزد رسیدند.


کلمات دیگر: