خرما بن کج که بیخهای شاخ وی خالی از برگ باشد
صعله
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صعلة. [ ص َ ل َ ] (ع ص ) خرمابن کج که بیخهای شاخ وی خالی از برگ باشد یا خرمابن کژ بی برگ . || باریک و خردسر و گردن از مردم و از درخت خرما و از شترمرغ . || خرماده ٔ پشم ریخته . (منتهی الارب ).
( صعلة ) صعلة. [ ص َ ل َ ] ( ع ص ) خرمابن کج که بیخهای شاخ وی خالی از برگ باشد یا خرمابن کژ بی برگ. || باریک و خردسر و گردن از مردم و از درخت خرما و از شترمرغ. || خرماده پشم ریخته. ( منتهی الارب ).
دانشنامه آزاد فارسی
صَعله
مکانِ خرید و فروش کبوتر و وسایل کبوترداری. یا مکانِ اصلیِ اجتماع کبوتربازان برای راه انداختنِ مسابقه های کبوتربازی و مشاوره و مبادلۀ تجربه در درمانِ بیماری های کبوتران و جوجه کشیِ آن ها. این واژه در معنای وسیع تر به صاحبِ دکّان کبوترفروشی نیز اطلاق می شود. در دورۀ رواجِ کبوتربازی در ایران، به روایت عبدالله مستوفی، در شرح زندگانی من، دکان های صعله ای بر سرِ هر گذر، باز و برقرار بود و بدان همچون شغلی در میانِ مشاغل دیگر (البته نه به چشم شغلی آبرومند) نظر می شد.
مکانِ خرید و فروش کبوتر و وسایل کبوترداری. یا مکانِ اصلیِ اجتماع کبوتربازان برای راه انداختنِ مسابقه های کبوتربازی و مشاوره و مبادلۀ تجربه در درمانِ بیماری های کبوتران و جوجه کشیِ آن ها. این واژه در معنای وسیع تر به صاحبِ دکّان کبوترفروشی نیز اطلاق می شود. در دورۀ رواجِ کبوتربازی در ایران، به روایت عبدالله مستوفی، در شرح زندگانی من، دکان های صعله ای بر سرِ هر گذر، باز و برقرار بود و بدان همچون شغلی در میانِ مشاغل دیگر (البته نه به چشم شغلی آبرومند) نظر می شد.
wikijoo: صعله
کلمات دیگر: