کلمه جو
صفحه اصلی

بهبود


مترادف بهبود : تندرستی، سلامت، صحت، عافیت، التیام، پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه

متضاد بهبود : وخامت

فارسی به انگلیسی

well-being, welfare, health, amelioration, improvement, recovery, remission, pickup, betterment, gain, progress, mend, amendment, recuperation

well - being, welfare, health, amelioration, improvement, recovery


amelioration, betterment, gain, health, improvement, melioration, progress, recovery, mend, amendment, recovery, recuperation, well-being


فارسی به عربی

تحسین

فرهنگ اسم ها

اسم: بهبود (پسر) (فارسی) (تلفظ: behbud) (فارسی: بهبود) (انگلیسی: behbud)
معنی: پیشرفت تدریجی، حرکت رو به بهتر شدن، تندرستی، سلامت، درست شدن، درستی، اصلاح

(تلفظ: behbud) سلامت ، تندرستی ؛ درست شدن ، درستی ، اصلاح .


مترادف و متضاد

پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه


improvement (اسم)
پیشرفت، بهتر شدن، بهبود، تکمیل، تهذیب، تکامل، بهسازی

recovery (اسم)
حصول، بهبودی، ترمیم، جبران، بهبود، وصول، بهوش امدن، تحصیل چیزی، استرداد، باز یافت، بخودایی

betterment (اسم)
اصلاح، بهتری، بهبودی، بهبود

تندرستی، سلامت، صحت، عافیت ≠ وخامت


التیام


۱. تندرستی، سلامت، صحت، عافیت
۲. التیام
۳. پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه ≠ وخامت


فرهنگ فارسی

به بودن، خوب بودن، تندرستی، سلامت
( مصدر ) ۱ - بهتری ترقی تدریجی . ۲ - عافیت سلامت تندرستی.
خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است بهتری . ترقی تدریجی .

فرهنگ معین

(بِ ) (مص مر. ) ۱ - خوب شدن ، نیکو شدن . ۲ - سلامت ، تندرستی .

لغت نامه دهخدا

بهبود. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گندزلو که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


بهبود. [ ب ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است . (از آنندراج ). بهتری . ترقی تدریجی . (فرهنگ فارسی معین ) :
ز به بودن فال کان سود تست
که به بود تو اصل بهبود تست .

نظامی .


هرکه هست اندر پی بهبود خویش .

عطار.


بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد.

حافظ.


هر کرا روی به بهبود نداشت
دیدن روی نبی سود نداشت .

جامی .


پیوند درخت مطلقاً برای بهبود و کثرت خاصیت و منفعت می کنند. (فلاحت نامه ).
از پی بهبود ملک ودولت بگزین
مردم دانا بجای مردم نادان .

حاج سیدنصراﷲ تقوی .


|| عافیت و سلامت و تندرستی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : چنین نومید نباید بود که بهبود ممکن باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182).
برداشت از او امید بهبود
کآن رشته ٔ او پر از گره بود.

نظامی .


برگ و بار آن درخت می ریخت و افسردگی و پژمردگی بدو راه می یافت تا در او هیچ امید بهبود نماند. (مرزبان نامه ).
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به بمداوای حکیم .

حافظ.



بهبود. [ ب ِ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است. ( از آنندراج ). بهتری. ترقی تدریجی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ز به بودن فال کان سود تست
که به بود تو اصل بهبود تست.
نظامی.
هرکه هست اندر پی بهبود خویش.
عطار.
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد.
حافظ.
هر کرا روی به بهبود نداشت
دیدن روی نبی سود نداشت.
جامی.
پیوند درخت مطلقاً برای بهبود و کثرت خاصیت و منفعت می کنند. ( فلاحت نامه ).
از پی بهبود ملک ودولت بگزین
مردم دانا بجای مردم نادان.
حاج سیدنصراﷲ تقوی.
|| عافیت و سلامت و تندرستی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) : چنین نومید نباید بود که بهبود ممکن باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182 ).
برداشت از او امید بهبود
کآن رشته او پر از گره بود.
نظامی.
برگ و بار آن درخت می ریخت و افسردگی و پژمردگی بدو راه می یافت تا در او هیچ امید بهبود نماند. ( مرزبان نامه ).
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به بمداوای حکیم.
حافظ.

بهبود. [ ب ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گندزلو که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 600 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

۱. به بودن، خوب بودن.
۲. تندرستی، سلامت.

دانشنامه عمومی

بهبود (عنبرآباد). بهبود (عنبرآباد)، روستایی از توابع بخش جبالبارز جنوبی شهرستان عنبرآباد در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان نرگسان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۲ نفر (۴خانوار) بوده است.

نیکو


فرهنگستان زبان و ادب

{healing} [پزشکی] فرایند بازیابی سلامتی
[اعتیاد] ← خودیابی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بهبود به معنای بازیافت سلامت، پس از بیماری است. از آن به مناسبت در باب های طهارت، صوم، ارث، حدود، قصاص و دیات سخن گفته شده است.
خون زخم و دمل تا زمانی که بهبود نیافته - هرچند زیاد باشد- در نماز و طواف، بخشوده شده است و شستن آن لازم نیست و پس از بهبود باید شسته شود. البتّه بعضی معفو بودن را مشروط به مشقّت داشتن شستن موضع و استمرار جریان خون دانسته اند.

زردابه ی زخم در حال بهبود
زردابه ی زخم در حال بهبود - جز در صورتی که یقین به خون بودن آن یا آمیخته بودن آن با خون باشد- پاک است.
باقی بون حکم جبیره در بیم ضرر آب
حکم جبیره، مادامی که بیم از ضرر آب بر موضع زخم وجود داشته باشد، باقی است هرچند احتمال بهبود نیز بدهد؛ لیکن اگر معلوم شود پیش از وضو بهبود یافته در اینکه وضوی جبیره ای برای نماز بعدی کفایت می کند یا لازم است تجدید وضو نماید، اختلاف است.

روزه گرفتن بیمار
...

پیشنهاد کاربران

شفا
بهتر شدن حال بیمار


بهبود ( Recovery ) [اصطلاح اعتیاد]کاهش و یا محرومت از سوء مصرف مواد مخدر، اغلب ناشی از بهبود کیفیت زندگی و و حمایت رخ می دهد.

بهبود/behbud/
مترادف بهبود: تندرستی، سلامت، صحت، عافیت، التیام، پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه
متضاد بهبود: وخامت
بهبود
well - being welfare health amelioration improvement recovery remission pickup betterment gain progress mend amendment recuperation


کلمات دیگر: