بکتاش
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
معنی: بزرگ ایل و طایفه، ( در قدیم )، فرمانده ی یگ گروه، بزرگ ایل، هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، نام یکی از پادشاهان خوارزم
(تلفظ: baktāš) (ترکی) (در قدیم) فرماندهی یگ گروه ، بزرگ ایل ؛ هر یک از خادمان و همراهان یک امیر ، بزرگ ایل و طایفه.
فرهنگ فارسی
ده از دهستان مرحمت آباد بخش میاندو آب شهرستان مراغه . آب از زرینه رود و چاه . محصول : غلات چغندر کشمش بادام و کرچک . شغل : زراعت و جاجیم بافی .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بکتاش . [ ب َ ] (اِخ ) نام پهلوانی دلیر که شیخ سعدی در گلستان از وی ذکر می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به بگتاش شود.
بکتاش . [ ب َ ] (اِخ ) نام غلام حارث بن کعب قزداری بوده که رابعه بنت کعب که زنی عارفه بود، به وی علاقه پیدا کرد و حارث برادر رابعه که حکومت بلخ داشته پس از اطلاع ، خواهر خود را کشت و بکتاش نیز حارث را کشت و خود را نیز بر سر قبر رابعه بخنجر هلاک کرد و این حکایت علی الاجمال در الهی نامه ٔشیخ عطار منظوم است . هدایت صاحب انجمن آرا نیز آن قصه را بسطی داده و منظوم کرده و بکتاش نامه و گلستان ارم نام نهاده است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
بکتاش . [ ب َ ] (اِخ ) نام مردی بود از اهل خراسان صاحب کمالات نفسانی و روحانی و در بلاد روم با عثمان بک جد امجد سلاطین سلسله ٔ عثمانیه رابطه داشته . طریقه ٔ فقر بکتاشیه به او منسوب است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به بکتاشیه شود.
چه خوش گفت بکتاش با خیل تاش
چو دشمن خراشیدی ایمن مباش .
سعدی (از انجمن آرا).
و رجوع به بگتاش شود.
بکتاش . [ ب َ / ب ِ ] (فعل امر) از مصدر بکتاشیدن ، امر بر خرامیدن و جلوه کردن باشد، یعنی بخرام و جلوه کن . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (مؤید الفضلاء). || (اِ) بن گوش . (مؤید الفضلاء).
بر قیاس شاه مشرق کار سلان خان سخاست
دیدن بکتاش و بغرا برنتابد بیش از این .
خاقانی .
بکتاش. [ ب َ ] ( ترکی ، اِ )بزرگ ایل و طایفه. ( انجمن آرا ). || هریک از خادمان یک امیر. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چه خوش گفت بکتاش با خیل تاش
چو دشمن خراشیدی ایمن مباش.
بکتاش. [ ب َ] ( اِخ ) نام یکی از پادشاهان خوارزم و گویند به این معنی ترکی است. ( برهان ) ( از غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( ازشرفنامه منیری ). و رجوع به بگتاش شود :
بر قیاس شاه مشرق کار سلان خان سخاست
دیدن بکتاش و بغرا برنتابد بیش از این.
بکتاش. [ ب َ ] ( اِخ ) نام پهلوانی دلیر که شیخ سعدی در گلستان از وی ذکر می کند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بگتاش شود.
بکتاش. [ ب َ ] ( اِخ ) نام غلام حارث بن کعب قزداری بوده که رابعه بنت کعب که زنی عارفه بود، به وی علاقه پیدا کرد و حارث برادر رابعه که حکومت بلخ داشته پس از اطلاع ، خواهر خود را کشت و بکتاش نیز حارث را کشت و خود را نیز بر سر قبر رابعه بخنجر هلاک کرد و این حکایت علی الاجمال در الهی نامه ٔشیخ عطار منظوم است. هدایت صاحب انجمن آرا نیز آن قصه را بسطی داده و منظوم کرده و بکتاش نامه و گلستان ارم نام نهاده است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
بکتاش. [ ب َ ] ( اِخ ) نام مردی بود از اهل خراسان صاحب کمالات نفسانی و روحانی و در بلاد روم با عثمان بک جد امجد سلاطین سلسله عثمانیه رابطه داشته. طریقه فقر بکتاشیه به او منسوب است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به بکتاشیه شود.
بکتاش. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه. سکنه آن 1267 تن. آب از زرینه رود و چاه. محصول آنجا غلات ، چغندر، کشمش ، بادام و کرچک. شغل اهالی آن زراعت و جاجیم بافی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ عمید
۲. بزرگ ایل و طایفه.
دانشنامه عمومی
محمد بکتاش
بکتاش خان میریمانیدزه
بکتاشیه
بیگ تاش (بی تاش-بی تش ) - رئیس قوم تاش - قومی که در جنوب آذربایجان زندگی و حکومت داشتند- نام ده بزرگی در 15 کیلومتری میاندآب با حداقل یک هزار خانوار -منطقه ای حاصلخیز در دشت زرینه رود میاندوآب
دانشنامه اسلامی
...
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
به نظر من اسم بکتاش زیباست
اما معنای زیبایی ندارد
بیگ تش::بزرگ ترین خان ایل
مقام
آتش بیگی در بین خوانین ایل بختیاروند
شاه منصور خان آتش بیگی بختیاروند ایلخان
او 6 بردار داشت
باهم میشه آفریده خدا
البته یه جایی دیدم نوشته :
چه خوش گفت بکتاش با خیل تاش
چو دشمن خراشیدی ایمن مباش
در کل از اطلاعات زیباتون استفاده کردم مخصوصا از روستای بکتاش و یکتاش آباد