کلمه جو
صفحه اصلی

هیتال

لغت نامه دهخدا

هیتال. [ هََ ] ( اِخ ) رجوع به هیاطله شود :
مناره برآرم به شمشیر و گنج
ز هیتال تا کس نماند به رنج
نمانم به جایی پی خوشنواز
به هیتال و ترک از نشیب وفراز.
فردوسی ( از انجمن آرا ).
مر او را سبک شاه در بر گرفت
ز هیتال و چین دست بر سر گرفت.
فردوسی.
سوی شاه هیتال شد ناگهان
ابا لشکر و گنج و چندی مهان.
فردوسی.
که از مرز هیتال تا مرز چین
نباید که کس پی نهد بر زمین.
فردوسی.

پیشنهاد کاربران

سرش گفت بردارم از یال من
برم هدیه نزدیک هیتال من


کلمات دیگر: