کلمه جو
صفحه اصلی

ایدئالیسم

دانشنامه عمومی

ایدئالیسم یا آرمان گرایی (به آلمانی: Idealismus) یا مینوگروی نام مجموعه ای از دیدگاه های فلسفی با این مدّعاست که ایده ها موضوع حقیقی معرفت هستند؛ ایده ها بر اشیا مقدم اند و این ایده ها هستند که امکانِ بودن را برای اشیا فراهم می کنند. بر مبنای این دیدگاه، ایده ها، هم از نظر معرفت شناختی و هم از نظر متافیزیکی اولویت دارند و واقعیت خارجی، آنچنان که ما درک می کنیم، منعکس کننده فرایندهای ذهنی است. ایدئالیسم مدّعی نیست ذهن خالق ماده یا جهان مادی است. همچنین این دیدگاه، «فکر» را با «متعَلَّق فکر» یکی در نظر نمی گیرد، بلکه مدعی است جهان خارج را تنها با توسل به فرایند ایده ها می توان درک کرد.
بوخنسکی، اینوسنتیوس (۱۳۸۷). فلسفهٔ معاصر اروپایی. ترجمهٔ شرف الدین خراسانی. تهران: علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۲۴۹-۹.
بورمان، کارل (۱۳۸۹). افلاطون. ترجمهٔ محمدحسن لطفی. تهران: طرح نو. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۹-۰۵۹-۸.
خراسانی، شرف الدین (۱۳۸۷). نخستین فیلسوفان یونان. ترجمهٔ نوشته های فیلسوفان: شرف الدین خراسانی. تهران: علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۴۷۱-۴.
خراسانی، شرف الدین (۱۳۷۶). از برونو تا کانت. تهران: علمی و فرهنگی. شابک ۹۶۴-۴۴۵-۰۵۱-۵.
دکارت، رُنه (۱۳۸۷). تأملات در فلسفهٔ اولی. ترجمهٔ احمد احمدی. تهران: سمت. شابک ۹۶۴-۴۵۹-۶۵۳-۶.
ستیس، والتر ترنس (۱۳۸۷). فلسفهٔ هگل. نخست. ترجمهٔ حمید عنایت. تهران: شرکت سهامی کتاب های جیبی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۰۳-۰۳۸-۴.
صفوی، امان الله (۱۳۷۵). واژگان علوم انسانی کلمه. مؤسسه نشر کلمه. شابک ۹۶۴۹۰۰۲۳۰۸.
طباطبایی، جواد (۱۳۷۴). ابن خلدون و علوم اجتماعی. تهران: طرح نو.
طباطبایی، جواد (تابستان و پاییز ۱۳۷۴). «گفتگو دربارهٔ دین و هگل». نقد و نظر. قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزهٔ علمیّه قم (۳ و ۴): ۳۰۸–۲۹۴. بایگانی شده از اصلی در ۱۳۸۵/۰۲/۱۹. تاریخ وارد شده در |تاریخ بایگانی= را بررسی کنید (کمک)
کاپلستون، فردریک (۱۳۷۵). تاریخ فلسفه. نخست. ترجمهٔ جلال الدین مجتبوی. تهران: علمی و فرهنگی و سروش.
کانت، ایمانوئل (۱۳۸۷). سنجش خرد ناب. ترجمهٔ م.ش. ادیب سلطانی. تهران: امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۹۳۵-۲.
کانت، ایمانوئل (۱۳۸۴). تمهیدات: مقدمه ای برای هر مابعدالطبیعهٔ آینده که به عنوان یک علم عرضه شود. ترجمهٔ غلامعلی حدّاد عادل. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. شابک ۹۶۴-۰۱-۰۲۶۷-۹.
گمپرتس، تئودور (۱۳۷۵). متفکران یونان. نخست. ترجمهٔ محمدحسن لطفی. تهران: خوارزمی.
مارکوزه، هربرت (۱۳۸۸). خرد و انقلاب. ترجمهٔ محسن ثلاثی. تهران: ثالث. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۸۰-۳۳۲-۲.
ایپولیت، ژان (۱۳۸۶). مقدمه ای بر فلسفهٔ تاریخ هگل. ترجمهٔ باقر پرهام. تهران: آگاه. شابک ۹۶۴-۴۱۶-۰۸۸-۶.
ایدئالیسم نقطهٔ مقابل رئالیسم (واقع گرایی یا اصل اصالت واقع) است که معتقدست برای شناخت حقیقت جهان بیرون، چندان نمی توان به ذهن انسان متّکی بود.
با اصطلاحات فلسفهٔ صدرایی ایدئالیسم یعنی، برای عاقل تنها معقول بالذات یا نفس الأمر دارای تأصل است، زیرا علم به عالم خارج، جز از مجرای معقول بالذات ممکن نیست و عالم خارج، از این حیث که معقول بالعرض است، متعَلَّق معرفت انسانی قرار نمی گیرد.
اگر این جهان زیباست، پس بی گمان در ایجاد جهان آنچه را سرمدی است سرمشق قرار داده.

ایدئالیسم (ابهام زدایی). آرمان گرایی، ایدئالیسم یا ایده آلیسم می تواند به موارد زیر اشاره کند:
آرمان گرایی (در برابر واقع گرایی) به معنی توجه به آرمان ها
ایدئالیسم مجموعه ای از دیدگاه های فلسفی با این فرض که موضوع حقیقی معرفت، ایده ها هستند
آرمان گرایی (هنر)، گرایش هنری استوار بر ادراک هنری هنرمند که کامل تر از اثر هنری اوست و از اندیشه خود هنرمند سرچشمه گرفته است
آرمان گرایی در نظریه روابط بین الملل مکتبی در علم روابط بین الملل که این روابط را به عنوان وسیله ای برای کنار هم قراردادن ملت ها و به عنوان قدرتی که به سازمان های بین المللی در انجام خدمات خود به جامعهٔ جهانی کمک می کند در نظر می گیرد

دانشنامه آزاد فارسی

ایدئالیسم (idealism)
نگرشی که مطابق آن ذهن، حقیقت اساسی و جهان مادی و فیزیکی، تنها به مثابۀ ظهور یا بیانی از ذهن و یا یک امر ذهنی بالذات است. ایدئالیسم را معمولاً در مقابل رئالیسم (واقع گرایی) و ماتریالیسم (ماده گرایی) به کار می برند. این اصطلاح را نخستین بار لایب نیتس در اوایل قرن ۱۸ در مورد فلسفۀ افلاطون که معتقد به اصالت ایده (یا مُثُل) بود، به کار برد. غالباً هر نظام فلسفی که جهان فیزیکی را وابسته به ذهن می داند، ایدئالیستی نامیده می شود حتی اگر متضمن پیش فرض های نهان دیگری نیز باشد، پیش فرض هایی همچون قول به یک واقعیت بنیادی تر در ورای ماهیات ذهنی و فیزیکی همچون شیء فی نفسه در نظام فکری کانت. همچنین برخی، دایرۀ شمول اصطلاح ایدئالیسم را به نظام هایی محدود می کنند که بر طبق آن ها امری متعالی است که به واقعیت شکل می بخشد. گروهی نیز واژۀ ایدئالیسم را به دیدگاهی منتسب می کنند که جهان فیزیکی را در نسبت با واقعیت متعالی تر ذهنی، غیر واقعی می داند همچون نظام مُثُل افلاطونی. به تعبیری، یک فیلسوف تنها در صورتی ایدئالیست است که باور داشته باشد که جهان فیزیکی به یکی از این سه نحو وجود دارد: ۱. تنها به صورت یک ابژه برای ذهن؛ ۲. تنها به عنوان محتوای ذهن؛ ۳. تنها به مثابه چیزی که در ذات خود، ذهنی است. برخی از ایدئالیست ها بر این باورند که هر شیء فیزیکی از ذهن مشتق می شود و گروهی یک گام فراتر می گذارند و هر چیزی را مشتق از ذهن می دانند مگر خود ذهن. اما چنین اندیشه ای نزد کانت قابل قبول نمی نماید، زیرا او به شیء فی نفسه که نه ذهنی است و نه مشتق از ذهن باور دارد، احتمالاً شوپنهاور نیز نمی تواند چنان نظری را بپذیرد زیرا او نیز به وجود اراده ای بی کران معتقد است که در تطبیق با فلسفۀ کانت، در تناظر با شیء فی نفسه قرار می گیرد. ایدئالیست ها دلایل گوناگونی برای وابستگی اشیاء فیزیکی به ذهن عنوان کرده اند. ممکن است یک ایدئالیست تنها به یک ذهن واحد باور داشته باشد و یا اشیاء فیزیکی را مشتق از اذهان متکثر بداند. همچنین توجه به تفاوت های میان رویکردهای ایدئالیسم هستی شناختی و ایدئالیسم معرفت شناختی از اهمیت بسیاری برخوردار است. دو نمونۀ بزرگ از دو گونه ایدئالیسم مذکور، جورج بارکلی و ایمانوئل کانت هستند. ایدئالیسم هستی شناختی، هستی شیء فیزیکی را وابسته به ذهن می داند. ایدئالیسم معرفت شناختی شیء را آن گونه که نزد ماست وابسته به ذهن می داند و شیء را آن گونه که مستقل از ذهن ماست غیرقابل شناخت می پندارد.
ایدئالیسم هستی شناختی بارکلی. نخستین فیلسوفی که در غرب مبانی ایدئالیسم را استوار کرد اسقف انگلیسی جورج بارکلی بود که ایدئالیسم موحّدانۀ او فلسفۀ جدید را وارد مرحلۀ تازه ای کرد. نزد بارکلی تنها دو گونۀ موجود وجود دارد: روان یا ذهن و تصورات یا صورت های حسی. ابژۀ فیزیکی آن چنان که ما آن را ادراک می کنیم مجموعه ای از صورت های حسی یا تأثیرات حس است. بنابراین یک سیب به هنگامی که توسط ما به ادراک درمی آید، مجموعه ای است از نمودهایی حسی که توسط ذهن دریافت می شوند. در مورد اشیاء یا ابعادی از اشیاء که توسط اذهان متناهی ما ادراک نمی شوند، دو حالت قابل تصور است: یا ذهن متناهی می تواند با طی مراحل ویژه ای به جایی نایل شود که بتواند آن شیء را ادراک نماید، همچون جست وجو برای چیزی از راه بوییدن آن و یا آن ها تنها توسط یک ذهن نامتناهی و متعالی دریافت می شوند. گزینۀ دوم بلاواسطه راجع به خداست و گزینۀ اول صورت هایی هستند که خدا آن ها را پس از طی مراحل مشخصی توسط ما، در ما قرار می دهد. اشیاء هنگامی که توسط اذهان متناهی ما ادراک نمی شوند همچنان وجود دارند و این تداوم وجود، مستلزم وجود یک ذهن نامتناهی است که اشیاء را همواره و در همه حال به ادراک خویش درآورد. بارکلی این استدلال را برهانی محکم برای اثبات وجود خدا می داند.
ایدئالیسم استعلایی کانت. برخی ممکن است کانت را یک پدیدارگرا بدانند که نظریۀ خود را با تبیین این نکته تکمیل نموده است که چرا تجربیات حسی در نزد ما آن چنان اند که هستند. با این حال او پاسخ به این پرسش را برای ما غیرقابل دسترس می داند و تنها تبیین ممکن را افعال ناآگاهانه ای می داند که در فرآیند شناخت از ما صادر می شود. از دیدگاه او ما هیچ شناختی از ذات واقعی شیء فی نفسه نمی توانیم داشته باشیم. استدلال کانت در توضیح ایدئالیسم استعلایی اش با استدلال های بارکلی کاملاً متفاوت است. استعلاء در نزد کانت به معنای استفاده از توانایی های شناختی در راه کسب معرفت است. از دیدگاه کانت دو واقعیت شایستۀ توجه دربارۀ معرفت ما از جهان وجود دارد، جهانی که به باور او تنها ایدئالیسم استعلایی می تواند آن را توضیح دهد. اولاً معرفت ما راجع به جهان، معرفتی ترکیبی و ماتقدم یا پیشینی است، بنابراین ما می دانیم که حساب و اصول اقلیدس در مورد جهان فیزیکی به مثابۀ یک کل، کاربرد دارد، جهانی که هر فرآیند فیزیکی یا ذهنی در تطابق با قوانین جهان شمول علّی رخ می دهد و جهانی که در آن هر تغییری مستلزم وجود یک شالودۀ پایدار مادی است که آن را به طور کمّی حفظ کند. ثانیاً نه معرفت پیشینی و نه شناخت تجربی نمی توانند به سؤالات گره خورده به تقدیر بشر همچون پرسش از وجود خدا و یا فناناپذیری انسان پاسخ گویند. تنها بیان ممکن از معرفت ترکیبی ماتقدم ما نسبت به طبیعت شناختی خود ما، مکان و زمان صورت های شهود ادراکی ما هستند. علیت، جوهر، عرض و همانند آن ها مقولاتی هستند که به کمک آن ها وحدت جهان و تجربۀ عملی و ممکن خود از شیء فی نفسه یا «نومن» را برمی سازیم، نومنی که ذات آن به ناگزیر برای ما ناشناخته خواهد ماند. ما برای پرسش هایی راجع به خدا و جاودانگی نمی توانیم پاسخی داشته باشیم، زیرا این موضوعات متعلق به حقیقت مطلق هستند و نه حقیقتی که نزد ما و در دسترس ماست. به همین دلیل می توان ایمان داشت که مفاهیم خدا و جاودانگی با طبیعت اخلاقی ما سازگار است.
ایدئالیسم مطلق آلمانی و انگلیسی. فیخته، شلینگ و هگل هرکدام به گونه ای متفاوت بر این باورند که جهان تنها به واسطۀ تحقق عینی مفاهیم ذهن، ادراک می شود. این نظر وجه تشابه آن ها با کانت است اما آن ها در بیان این امر که چرا مقولات آن چنانند که هستند و چرا یک وحدت واقعی در تجربۀ مشترک اذهان ظاهراً متفاوت وجود دارد، گامی فراتر از کانت می نهند. به باور آن ها، نهایتاً جهان بر یک ذهن یا عقل واحد کلی مبتنی است. آن ها یک «خود» یا سوژۀ متعالی را با جوهر واحد اسپینوزا جایگزین می کنند. در کشورهای انگلیسی زبان نیز در اواخر قرن ۱۹ م نوعی از ایدئالیسم ظهور کرد که مبتنی بر «امر مطلق» بود و استوارترین تبیین آن توسط برادلی صورت گرفت. در میان مخالفان ایدئالیسم، کارل مارکس از همه مشهورتر است. او که تحقق هدایت انسانی را منوط به فعل یا عمل مولّد (پراکسیس) می دانست هرگونه رویکردی را که تقدم اندیشه بر عمل را تأیید می کرد غیر واقع انگار یا ایدئالیستی می نامید. مارکسیست ها اصطلاح ایدئالیسم را به صورت حربه ای برای تحقیر مخالفان خود به کار می بردند.

پیشنهاد کاربران

به ایده آلیسم رجوع شود.

از دیدگاه هگل ایده آلیسم و ماتریالیسم دو خط فکری اند که یک واقعیت و حقیقت یگانه را با دو زاویه دید متضاد مورد بررسی قرار میدهند. و علت تضاد و دوگانگی را در ناتوانی فکری فلاسفه متعلق به دو جناح می داند که قدرت و توان درک یکی بودن ماده و روح را ندارند. همانطوریکه در بین فلاسفه یونان باستان قبل از افلاطون دو خط فکری وجود داشت که یکی هستی را و دیگری نیستی را مبداء و منشاء حرکت فکری و اندیشیدن قرار می دادند و سعی میکردند با عمل شدن خلق و کثرت موجودات را شرح دهند. خود هگل در علم منطق آن دو خط فکری را روی هم گذاشت و گفت که هستی و نیستی محض دو مقوله یا مفهوم خالی بیش نیستند و از آنجاییکه فاقد هر گونه تعیینات میباشند، لذا یکی اند و نه دو تا. در بررسی مفاهیم نور و روشنایی در مقابل تاریکی و ظلمت حکمت ایران باستان هم به همین ترتیب. میگوید از آنجایی که در روشنایی و ظلمت محض هیچ چیزی قابل رویئت نمی باشد، لذا این دو مفهوم و مقوله متضاد در حقیقت یک واحد یگانه می باشند و فقط در فکر و اندیشه انسان از هم جدا می شوند و دوگانه میگردند. جهان بینی هگل در راس دیدگاه های فلسفی غرب قرار دارد. اما با این وجود هگل نتوانست که نوسانات ماده و روح و تبدیل قطبین به ظاهر متضاد آنها را به روشنی بیان کند. علت آن هم این بود که مثل بقیه اندیشمندان و متفکرین گذشته با نظریه علمی مه بانگ و نوسانات کیهانی آشنا نشده بود و از این لحاظ بر او و اندیشمندان قبل از او چه در غرب و چه در شرق انتقادی وارد نیست. اشتباه دیگر هگل این بود که ایده " مجموعه جهان ها " که بین بعضی متفکرین یونانی ماقبل افلاطون و ارسطو به صورت ضعیفی قابل بحث و بررسی بود و توسط افلاطون و ارسطو به دست فراموشی سپرده شد، در نظام فلسفی خود در نظر نگرفت و آن ایده و تصور ارزشمند را دوباره زنده نکرد. ارسطو با وجود اینکه جهان بینی " دو دنیائی " استاد خودرا شدیدا مورد نقد و انتقاد قرار داده بود، با این وجود در مخالفت با نظریه مجموعه جهان ها با استاد خود موافق و همگام بود. از دیدگاه امروز میتوان گفت که ارسطو به یک جهان بی پایان و بیکران باور داشته است که در آن ایده ها پیوسته نزول می یابند و به موجودات محسوس تبدیل می شوند. و موجودات محسوس پس از تغییر و تحولات و تکامل فراوان دوباره به همان ایده های اولیه تبدیل میشوند و دنیای ایده آل ایده ها دوباره ایجاد می گردد. ارسطو به جای واژه " ایده " از واژه " فرم " استفاده کرد. مشکل افلاطون و ارسطو در روند تبدیل ایده ها به موجودات محسوس هنوز حل نگردیده است. نظریه افلاطون امروز تحت عنوان ماوراء طبیعت و طبیعت ( دوگانگی دنیای ایده ها و دنیای محسوسات ) معروف گردیده است و نظریه ارسطو به شکل " ماقبل طبیعت، طبیعت و مابعد طبیعت ) یا متافیزیک ارسطویی مشهور گردیده است. اشتباه بزرگ یک جهانی ارسطو این است که فرم های بیشمار به علت بی شماری هرگز نمی توانند بطور کامل به موجودات محسوس و عینی و واقعی نزول یابند و دوباره به حالت اولیه برگردند، مگر اینکه تعداد و شماره آنها محدود گردد. محدود نمودن تعداد و شماره آنها تنها و فقط از طریق تقسیم بی نهایت به واحد های محدود و متناهی جهانی امکان پذیر می باشد و عمل تقسیم هم به علت بیکرانی وجود هرگز به پایان نخواهد رسید. برای سهولت در عمل اندیشیدن و تفکر و تخیل در این زمینه راحت تر و مفید تر است که واحد های محدود و متناهی کیهانی را از لحاظ فرم و محتوا مطلقا یکسان و برابر در نظر بگیریم و هیچگونه اختلافی را در بین آنان قائل نشویم.
اندیشمندان در طول تاریخ تاکنون نتوانسته اند که کثرت پایان ناپذیر خود بینهایت را کشف نمایند و پس از آن کثرت موجودات و مخلوقات را در یک واحد محدود و متناهی جهانی مورد بررسی قرار دهند. در روند تفکر و تخیل و توهم ، کثرت دوم را بر کثرت کشف نشده اولی ترجیح داده اند. این سوال امروز هم مثل سابق مطرح است که آیا ایده های افلاطونی و فرم ها ارسطویی به سان پرندگان از عالم غیب و به اصلاح ماورایی به عالم مادی - روحی و یا مادونی وارد میشوند و ماده را شکل می بخشند یا اینکه ایده ها و فرم ها موجوداتی مجرد اند و در همین عالم مادی مثل فرشتگان در حال پروازند یا اینکه بصورت امکانات بالقوه ، قوا و استعدا های محض و صِوَر ذهنی ، الگو هاو طرح ها و مثال ها و سرمشق های ثابت و جاودانه در بطن و باطن خمیر مایه واحد مادی - روحی موجود اند و در انتظار به ظهور رسیدن و به فعلیت در آمدن به سر می برند؟ اگر قدرت و دانش و حکمت و رحمت و عشق و صبر خداوند را در نظر نگیریم ، هرگز قادر نخواهیم بود که به این سوالات پاسخ های حقیقی و مطابق واقعیت عینی ارائه دهیم. البته خداوند عینی و واقعی و حقیقی از دیدگاه علوم طبیعی و تجربی و فلسفه و عرفان علمی و نه خداوند غیبی و خیالی و اوهامی و غیر حقیقی از دیدگاه الاهیات و حکمت و عرفان دینی. تنها منبع واقعی و عینی در جهت دست یابی ، شناخت و درک ایده ها و فرم ها و الگو های ثابت و جاودانه، وجود انسان می باشد و جستجوی آن در گوشه و کناره های هستی و نیستی گمراهی بی ثمر . و آنهم نه در نفس و روح و جان بلکه در عمق روان و آنهم در بخش تمایلات جنسی و عشقی فرعی و پنهانی بصورت گنج های پربها نهفته در پشت پرده تمایل جنسی و عشقی اصلی و آشکار و ظاهری. در صورت علاقه بیشتر خواننده گرامی می تواند در همین سایت ارزشمند به بحث های هفت عالم، ازل و ابد، قیامت و معاد، ماده و روح و روان و جان، برهان نظم، حضرات خمس، بیزمانی و بیمکانی، زمان و مکان، گرانش کوانتایی ( یا کوانتمی ) ، نظریه های ریسمان و حلقه و اِم، سری حسابی اجداد در هفت عالم، ذرات هیگز ، سیاه چاله ها و ماده و انرژی تاریک و ماهیت آنها، مه بانگ و بیگ بنگ، فرمول همه چیز و همه کس، علت و معلول، انجیل ها و امشاسپند ، زرتشت، ایده های افلاطونی ( مثلث عشق ) و خیلی بحث های جزئی دیگر مراجعه نماید.


کلمات دیگر: