کلمه جو
صفحه اصلی

نبیع

لغت نامه دهخدا

نبیع. [ ن َ ] ( ع اِ ) عَرَق. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). خوی.

نبیع. [ ن ُ ب َ ] ( اِخ ) موضعی است در حجاز، گویا در نزدیکی مدینه. ( از معجم البلدان ).

نبیع. [ ن َ ] (ع اِ) عَرَق . (اقرب الموارد) (المنجد). خوی .


نبیع. [ ن ُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز، گویا در نزدیکی مدینه . (از معجم البلدان ).



کلمات دیگر: