مترادف مواخات : اخوت، برابری، برادری، مواخات، برادری کردن، دوستی کردن | برادری، دوستی، عقد اخوت و دوستی داشتن
مواخات
مترادف مواخات : اخوت، برابری، برادری، مواخات، برادری کردن، دوستی کردن | برادری، دوستی، عقد اخوت و دوستی داشتن
مترادف و متضاد
۱. برادری، دوستی
۲. عقد اخوت و دوستی داشتن
۱. اخوت، برابری، برادری، مواخات
۲. برادری کردن، دوستی کردن
فرهنگ فارسی
دوست و برادر شدن ، دوستی و برادری، باکسی دوستی وبرادری داشتن
( مصدر ) باکسی دوستی و برادری داشتن : اکنون اگر میسر گردد بازگوی داستان دوستان یک دل و کیفیت موالات و افتتاح مواخات ایشان ...
با هم برادری داشتن .
( مصدر ) باکسی دوستی و برادری داشتن : اکنون اگر میسر گردد بازگوی داستان دوستان یک دل و کیفیت موالات و افتتاح مواخات ایشان ...
با هم برادری داشتن .
فرهنگ معین
(مُ ) [ ع . مؤاخاة ] (مص ل . ) برادری ، دوستی و برادری .
لغت نامه دهخدا
مؤاخات. [ م ُ آ ] ( ع مص ، اِمص ) مواخات.با هم برادری داشتن. ( غیاث ). رجوع به مواخات شود.
مواخات. [ م ُ ] ( ع مص ، اِمص ) مؤاخات. مؤاخاة. برادری کردن و برادر گرفتن کسی را. ( غیاث ) ( آنندراج ). برادری و برادری گرفتگی و اخوت. ( ناظم الاطباء ). اخاء. اخاوت. وخاء. محالفه. برادر شدن. برادری. برادر گرفتن کسی را. صیغه برادری با کسی خواندن. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤاخاة شود.
- روز مواخات ؛ روزی که در حضور حضرت رسول ( ص ) هر یک از مسلمانان مسلمان دیگری رابه برادری خود برگزید و حضرت پیغمبر حضرت علی را :
بی نظیر و ملی آن بود در امت که نبود
مر نبی را بجز او روز مواخات نظیر.
مؤاخاة. [ م ُ آ ] ( ع مص ) برادر یا دوست گردیدن کسی را.( از اقرب الموارد ). برادر گرفتن کسی را و دوست شدن.( ناظم الاطباء ). برادر و دوست شدن. ( منتهی الارب ). باکسی برادری گرفتن. ( المصادر زوزنی ). با کسی برادری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مواخات شود.
مواخات. [ م ُ ] ( ع مص ، اِمص ) مؤاخات. مؤاخاة. برادری کردن و برادر گرفتن کسی را. ( غیاث ) ( آنندراج ). برادری و برادری گرفتگی و اخوت. ( ناظم الاطباء ). اخاء. اخاوت. وخاء. محالفه. برادر شدن. برادری. برادر گرفتن کسی را. صیغه برادری با کسی خواندن. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤاخاة شود.
- روز مواخات ؛ روزی که در حضور حضرت رسول ( ص ) هر یک از مسلمانان مسلمان دیگری رابه برادری خود برگزید و حضرت پیغمبر حضرت علی را :
بی نظیر و ملی آن بود در امت که نبود
مر نبی را بجز او روز مواخات نظیر.
ناصرخسرو ( دیوان چ دانشگاه ص 219 ).
|| دوستی. دوست شدن. دوست صمیمی گردیدن با کس. دوستی صمیم. ( ناظم الاطباء ). دوستی کردن. باکسی دوستی و برادری داشتن. ( یادداشت مؤلف ) : اکنون اگر میسر گردد باز گوی داستان دوستان یکدل و کیفیت موالات و افتتاح مواخات ایشان. ( کلیله و دمنه ). و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات و مواخات تو صافی تر شد. ( کلیله و دمنه ). میان ایشان مواخات مؤکد رفت. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). او نیز از سر صدق موالات و خلوص مواخات در خدمت لوای میمون او روان شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 192 ). طریق مراسلت و مکاتبت موالات و مواخات پیش گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 75 ).سوابق مصافات او به لواحق مواخات و موالات معمور گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 395 ). شما راست از جانب ما مواسات و مواخات و مناصحت. ( ترجمه تاریخ قم ص 251 ). || ( در اصطلاح بدیع ) مراعاةالنظیر. رجوع به مراعاةالنظیر شود.مؤاخاة. [ م ُ آ ] ( ع مص ) برادر یا دوست گردیدن کسی را.( از اقرب الموارد ). برادر گرفتن کسی را و دوست شدن.( ناظم الاطباء ). برادر و دوست شدن. ( منتهی الارب ). باکسی برادری گرفتن. ( المصادر زوزنی ). با کسی برادری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مواخات شود.
مواخات . [ م ُ ] (ع مص ، اِمص ) مؤاخات . مؤاخاة. برادری کردن و برادر گرفتن کسی را. (غیاث ) (آنندراج ). برادری و برادری گرفتگی و اخوت . (ناظم الاطباء). اخاء. اخاوت . وخاء. محالفه . برادر شدن . برادری . برادر گرفتن کسی را. صیغه ٔ برادری با کسی خواندن . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤاخاة شود.
- روز مواخات ؛ روزی که در حضور حضرت رسول (ص ) هر یک از مسلمانان مسلمان دیگری رابه برادری خود برگزید و حضرت پیغمبر حضرت علی را :
بی نظیر و ملی آن بود در امت که نبود
مر نبی را بجز او روز مواخات نظیر.
|| دوستی . دوست شدن . دوست صمیمی گردیدن با کس . دوستی صمیم . (ناظم الاطباء). دوستی کردن . باکسی دوستی و برادری داشتن . (یادداشت مؤلف ) : اکنون اگر میسر گردد باز گوی داستان دوستان یکدل و کیفیت موالات و افتتاح مواخات ایشان . (کلیله و دمنه ). و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات و مواخات تو صافی تر شد. (کلیله و دمنه ). میان ایشان مواخات مؤکد رفت . (تاریخ جهانگشای جوینی ). او نیز از سر صدق موالات و خلوص مواخات در خدمت لوای میمون او روان شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 192). طریق مراسلت و مکاتبت موالات و مواخات پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 75).سوابق مصافات او به لواحق مواخات و موالات معمور گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 395). شما راست از جانب ما مواسات و مواخات و مناصحت . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 251). || (در اصطلاح بدیع) مراعاةالنظیر. رجوع به مراعاةالنظیر شود.
- روز مواخات ؛ روزی که در حضور حضرت رسول (ص ) هر یک از مسلمانان مسلمان دیگری رابه برادری خود برگزید و حضرت پیغمبر حضرت علی را :
بی نظیر و ملی آن بود در امت که نبود
مر نبی را بجز او روز مواخات نظیر.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 219).
|| دوستی . دوست شدن . دوست صمیمی گردیدن با کس . دوستی صمیم . (ناظم الاطباء). دوستی کردن . باکسی دوستی و برادری داشتن . (یادداشت مؤلف ) : اکنون اگر میسر گردد باز گوی داستان دوستان یکدل و کیفیت موالات و افتتاح مواخات ایشان . (کلیله و دمنه ). و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات و مواخات تو صافی تر شد. (کلیله و دمنه ). میان ایشان مواخات مؤکد رفت . (تاریخ جهانگشای جوینی ). او نیز از سر صدق موالات و خلوص مواخات در خدمت لوای میمون او روان شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 192). طریق مراسلت و مکاتبت موالات و مواخات پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 75).سوابق مصافات او به لواحق مواخات و موالات معمور گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 395). شما راست از جانب ما مواسات و مواخات و مناصحت . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 251). || (در اصطلاح بدیع) مراعاةالنظیر. رجوع به مراعاةالنظیر شود.
فرهنگ عمید
۱. دوستی.
۲. برادرخوانده شدن، برادری.
۱. دوست و برادر شدن.
۲. دوستی و برادری.
۲. برادرخوانده شدن، برادری.
۱. دوست و برادر شدن.
۲. دوستی و برادری.
۱. دوستی.
۲. برادرخوانده شدن؛ برادری.
۱. دوست و برادر شدن.
۲. دوستی و برادری.
کلمات دیگر: