اضافی، افزوده، زائد، کبیسه، اندر جاه
اندرجاه
مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
اندرجاه. [ اَ دَ ] ( معرب ، اِ مرکب ) اندرگاه. ( فرهنگ فارسی معین ). هریک از روزهای خمسه مسترقه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اندرگاه شود.
فرهنگ عمید
= اندرگاه
اندرگاه#NAME?
کلمات دیگر: