کلمه جو
صفحه اصلی

منتقی

لغت نامه دهخدا

منتقی. [ م ُ ت َ قا ] ( ع ص ) برگزیده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به انتقاء شود.

منتقی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) آنکه برمی گزیند. || آنکه مغز از استخوان برمی آورد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به انتقاء شود.

منتقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آنکه برمی گزیند. || آنکه مغز از استخوان برمی آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به انتقاء شود.


منتقی . [ م ُ ت َ قا ] (ع ص ) برگزیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاء شود.


فرهنگ عمید

برگزیده.


کلمات دیگر: