انجام پذیر
فارسی به انگلیسی
doable, possible, practical, workable
مترادف و متضاد
قابل اجرا، اجرا پذیر، انجام پذیر
فرهنگ فارسی
( اسم ) قابل انجام شدن قابل اجرائ اجرا پذیر عمل شدنی پیش رفتنی مقابل انجام ناپذیر .
لغت نامه دهخدا
انجام پذیر. [ اَ پ َ ] ( نف مرکب ) شدنی. ( یادداشت مؤلف ). قابل انجام شدن. قابل اجرا. اجراپذیر. عمل شدنی. پیش رفتنی. ( از لغات فرهنگستان ). مقابل انجام ناپذیر. ( از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
قابل انجام شدن، انجام شدنی، عملی.
جدول کلمات
شدنی
پیشنهاد کاربران
اجرایی
شدنی، اجرایی
کلمات دیگر: