کلمه جو
صفحه اصلی

خفیق

عربی به فارسی

خردکردن , داغان کردن , پي درپي زدن , خراب کردن , خمير(دراشپزي) , خميدگي , خميدگي پيداکردن , باخميرپوشاندن , خميردرست کردن


فرهنگ فارسی

نام اسبی است

لغت نامه دهخدا

خفیق. [ خ َ ] ( ع مص ) آوازوزیدن باد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || آواز رفتن آب. ( غیاث اللغات ).


کلمات دیگر: