خردکردن , داغان کردن , پي درپي زدن , خراب کردن , خمير(دراشپزي) , خميدگي , خميدگي پيداکردن , باخميرپوشاندن , خميردرست کردن
خفیق
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
نام اسبی است
لغت نامه دهخدا
خفیق. [ خ َ ] ( ع مص ) آوازوزیدن باد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || آواز رفتن آب. ( غیاث اللغات ).
کلمات دیگر: