کلمه جو
صفحه اصلی

دقه

عربی به فارسی

درستي , صحت , دقت , کوبيدن , زدن , درزدن , بد گويي کردن از , بهم خوردن , مشت , ضربت , صداي تغ تغ , عيبجويي


فرهنگ فارسی

ابن عبابه بن اسمائ ابن خارجه .

لغت نامه دهخدا

دقه. [ دَق ْ ق َ / ق ِ ] ( اِ ) چوبی که به آن چیزی را کوبند. || لباس گدائی. ( غیاث ) ( آنندراج ).

دقة. [ دَق ْق َ ] (ع اِ) خال کوفته بر اعضا. نقطه های سیاهی را گویند که از سوزن بر دست و پای مردان و زنان زنند و بجای آن نیل و سرمه ... که جای آنها نیلی شود، و در عرف نوعی است از زینت . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).


دقة. [ دِق ْ ق َ ] (ع اِمص ) باریکی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دقت . و رجوع به دقت شود. || هیئت شکستن . (منتهی الارب ). || فرومایگی . (منتهی الارب ). خساست . (اقرب الموارد). || خردی . (منتهی الارب ). ضد و خلاف «عظم ». (از اقرب الموارد).


دقة. [ دِق ْ ق َ ] (ع مص ) باریک شدن . (از منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ضد غلظة. || کوچک و صغیر شدن . || مخفی و غامض شدن چیزی . || انداختن چیزی را بر چیزی دیگر. (از اقرب الموارد).


دقة. [ دُق ْ ق َ ] (اِخ ) ابن عبابةبن اسمأبن خارجة. در عرب به جنون او مثل زنند و گویند: هو أجن من دقة. (از مجمع الامثال میدانی ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).


دقة. [ دُق ْ ق َ ](ع اِ) خاک نرم که بباد رفته شود از زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُقَق . || دیگ افزار. (منتهی الارب ). توابل از ابزار. || ملح و نمک . (از اقرب الموارد). || نمک با دیگ افزار آمیخته ، یا نمک کوفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زیوری است اهل مکه را. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || کزبرة و گشنیز، که فروشندگان مکه آنرا بدین نام خوانند. (از اقرب الموارد). || شتران کوچک و خرد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || جمال و حسن . (منتهی الارب ). || معی ثالث . دُقاق . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دُقاق شود.



کلمات دیگر: